پژوهشگر لرستانی عنوان کرد:

می شناسمت؛ در «واتونم» های بی ارج

بگویید سهم زنان سرزمین من کجای عدالت مردانه قرار گرفته است؟ بگویید حقوق انسانی شان در پس و پشت کدام نگاه گم شده است؟ بگویید زنان همیشه پرتوان و کارآمد سرزمین من تا کجای تاریخ باید بردار باشند و برکار اما نادیده و ناشنیده...

آفرین پنهانی، نویسنده و خبرنگار لرستانی طی یادداشتی که برای روشنا نیوز ارسال کرده است، نوشت: ردپای تو را از تاریخ گرفته ام. وقتی که مردت برای شکار به کوه می زد و ساعت ها یا روزها به خانه نمی آمد، دست های تو می رویاند، جوانه می زد و گرمای زندگی را به خانه می آورد.
کهنه رفیق دیرآشنای هر چه زمین؛ زمین تو را و دست هایت را می شناسد و عطر نفس های خسته ات تا جانرگ هرچه گیاه، هرچه نان، ریشه دوانده است تا معصومیتت، تو را و خستگی سال ها و دوش های دور تا امروزهای پراسترس و فردا های پر واهمه در اعماق زمین فریاد بکشند….
تو را خوب می شناسم بانو؛ وقتی که خودت را تا می کنی در خیابان های تن ات تا برای کودکانت لقمه نانی تیار کنی. تو را خوب می شناسم زن، زنان پر از هول و اضطراب تلخ نامرادی که چگونه پنجه در زمین می کشید، رنج می بافید و حسرت درو می کنید. تو را خوب می شناسم وقتی نان آور خانه شده ای و برای این که دست هایت به تمنای غیر دراز نشود تنهایی را با خودت قسمت می کنی و مهربانی را با دیگرانی که شبیه تواند. خیلی شبیه تواند و این شباهت تو را به همه ی زنان سرزمینت پیوند می دهد. به زخم هایی که زمین بر می دارد. به زمختی و سرسختی که زمستان در جان و تن زمین می نشاند و تو تلطیف شده در باران وجودت باید به خانه بیاوری اش…
تو را می شناسم نه به اندازه ی خودت که جهان را در خود مچاله کرده ای که به قدر زخم هایی که در طول تاریخ تا به امروز در لایه لایه ی نامت پنهان کرده ای … تو را می شناسم وقتی که مادری، وقتی که جای پدر به خانه می روی، وقتی که با فرزندانت نای بازی کردن نداری تا بزرگ شوند، وقتی غرورت را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنی، وقتی خودت را خط می زنی مبادا فرزندانت از رونق بیفتند و هزاران وقتی، که هیچ کس نمی بیند و نمی خواهد که ببیند…
لایه لایه سرزمین همیشه زخمی ام نه به واسطه ی تو که برای تو تا همیشه دهان گشوده اند به درد، به ناداری و فقری که در بی قراری روزها و شب هایت مویه سرمی دهد و از فراخنای بی کران هر چه زن گریسته اند تاریخ را، زن را و حسرت های به بارننشسته تا رویاهای به خواب رفته ات… وقتی که نامت را بر ناف رنج بریدند و پسر عموهایی که هنوز به دنیا نیامده بودند، وقتی هنوز به بلوغ نرسیده کدبانویت خواندند، وقتی در مطبخ های پردود نشاندنت که بوی خوش نان را لای اشک هایت پنهان کنی، وقتی در لی لی های کودکانه و شیطنت های به بار ننشسته ی نوجوانی ات مادر شدی و خاله بازی را به رویاهای پنهان سپردی، وقتی تیرک زندگی را بر شانه نشاندی که هجوم باد آن را بر فرزندانت آوار نکند، وقتی زن شدی و زنانگی ات در بی نامی و بی صدایی نامت گم شد تا آن جا که سنت های مرد محور قبیله و سرزمینت تو را نه به نام خود که در «واتونم» های بی ارج پنهان کرد؛ می شناسمت. و امروز که نان آور خانه شده ای یا سهم بزرگی در نان آوری خانه بر دوش می کشی. اکنون نیز نان پزی را از گذشته های مطبخ های فراموش شده بیرون آورده ای تا نان آوری کنی. پنجه در زمختی و بی رحمی زمین می کشی تا زمستان را از خانه بتارانی. در کنج خانه ات دست فروشی می کنی تا بچه هایت به مدرسه بروند و چونان خودت به زنجیر بی رحمی زندگی اسیر نشوند. اجاقت را برای پختن و فروش حلیم و خوراک لوبیا روشن نگه داشته ای تا کسی متوجه خاموشی آشپزخانه ات نشود. سبزی را وجین و خورد می کنی برای همسایگان تا فشار زندگی قیچی ات نکند یا کاردت نزند…
«معمولان»؛ شهر زنان رنج و بکارت زمین های بی نفس، کم درآمد. «پلدختر»؛ شهر زنان درد و لبخند هایی که بر دیواره های غارت شده در هجوم تظلم تاریخ هر چه غار ماسیده است. «افرینه»روستای بی تعریف در چرخه ی سنتی و زیستن درآوار بی صدایی و کشاکش آبشاریی که به شورستان ختم می شود. و کومه کومه قبیله های منطقه که زنان سهم بزرگی در چرخه ی نان و نام دارند اما بی نشان و گم شده در اعماق زمان و ژرفنای بی مزدی دوره می کنند خود را و رنج های سرشارشان را…
باورکن کشاورزی منطقه این رونق کم بها را نیز نداشت اگر تو نبودی و کشاکشی که در خیزش دست های توست. مردت کمرش خم می شد در زیر بار طاقت فرسای ناداری و فقر اگر اجاق را روشن نمی کردی. فرزندانت در پس و پشت تیله بازی شان گم می شدند اگر دوش به رنج نمی دادی. اما براستی سهم این زنان کار و درد و رنج کجای زندگی ست وقتی از این همه تلاش هیچ چیز عایدشان نمی شود؟! وقتی در پایان محصول حتا به خود اجازه نمی دهند که لباسی نو به تن کنند مبادا مردشان، مرد های شان زیر بار قرض و وام های پردرصد برای مساعده ی کشاورزی بیش از این ها تا نشوند یابیش از این ها برای همیشه کمر راست نکنند؟! سهم شان کجاست وقتی در سایه قرار گرفته و هیچ چیز به نام شان رقم نمی خورد جز کار و تلاش و خیزش هایی که گم شده در کاشت، داشت و برداشت؟! گم شده در جاده های پرخطر «مریوان»، «جوانرود «یا «بانه» تا هم جنسان و هم تباران خود آن ها را به اقساط ببرند و فقط دلخوش به این اند که دارند پول درمی آورند و کار می کنند شاید گرهی از هزاران گره کور زندگی را باز کنند؟! یا ملتهب از تنور وقتی نان می پزند تا لقمه ای از آن را سر سفره ی خود بنشانند تا سفره های شان خالی نباشد؟!
بگویید سهم زنان سرزمین من کجای عدالت مردانه قرار گرفته است؟ بگویید حقوق انسانی شان در پس و پشت کدام نگاه گم شده است؟ بگویید زنان همیشه پرتوان و کارآمد سرزمین من تا کجای تاریخ باید بردار باشند و برکار اما نادیده و ناشنیده…
چه قدر مسئولان برای بسترسازی و بهروری بهتر و بیشتر زنان سرزمین من برنامه ریزی دارند و در پشت کرسی های مدیریت شان به آن بها داده و می دهند تا بیش از این ها خم نشوند و بی ثمر گام برندارند؟! چه کسی دست های پرپینه و ترک خورده ی آن ها را با راهکارهای تولیدی و بازتولید های درآمد زا و مناسب ترمیم می بخشد؟! چه کس یا کسانی حامیان اقتصادی آن ها در جهت دهی به کارآفرینی زود بازده و در آمدزا خواهد شد؟! چه راهکارهایی برای تولید و مهیا نمودن شرایط کار به صنایع تبدیلی پیش روی شان قرار گرفته یا می گیرد؟! سال هاست در این مناطق زنان سهم بزرگی در بخش کشاورزی، زراعت و تنوع آن داشته و دارند کارهایی که به طور غالب نیاز به نیروی بدنی و جسمانی زیادی دارد اما به طور عموم زنان درگیرودار کارهای سخت کشاورزی در قبال این همه سخت کوشی در کنار مرد های شان پولی دریافت نمی کنند. آن ها چون مرد های شان ساعت ها و روزها در مزرعه کار می کنند حتا گاهی بین پنجاه تا صد در صد بیش از مردان است اما در سرشماری ها و آمارهای اشتغال مربوط به این منطقه، زنان کشاورز یا دیده نمی شوند و یا حضوری اندک دارند. چرا که بابت کاری که آنان انجام می دهند پولی دریافت نمی دارند و چنین کارهایی در شمار کار خانواده طبقه بندی شده و از نظر اقتصادی، غیر فعال تلقی می شود. بدیهی ست چنین وضعی باعث می شود تا زنان و کار آنان در برنامه ریزی و سیاست و قانون گذاری مورد غفلت قرار گرفته و در نتیجه چنان که حق آن ها است به شمار نیایند. از طرفی زنان سرپرست یا بد سرپرست که مجبور به اجاره نمودن زمین کشاورزی از مالکان دیگر هستند که به سبب نسبی یا سببی نسبت به هم شناخت دارند از نظر دسترسی به امکانات اولیه در فعالیت های کشاورزی، چون بذر و کود و ابزار و تجهیزات فنی، دستخوش محدودیت بوده و این محدودیت تا اندازه ای از مشکلی که آنان در اخذ وام و اعتبار دارند ناشی می شود. علاوه بر این، نیاز مردان به امکانات مورد اشاره بر دشواری وضع زنان کشاورز می افزاید چرا که امکانات اولیه را مردان در اختیار گرفته و در جریان تولید از آن سود می جویند. باور کنیم که زنان فرصت های بسیار محدودی دارند تا روش های کار خود را در زمینه فعالیت های کشاورزی بهبود بخشند. بنابراین آنان مجبور شده اند درجا بزنند و در طی سال های مختلف هیچ گونه تجربه ی حرفه ای یا تخصصی در حوزه ی صنایع تبدلی و درآمدزا را به دست نیاورند و برای اجرای برنامه ها و تصمیم گیری ها و حل مسایل، توانایی های لازم را نداشته باشند و بدیهی است نتایج این تکنولوژی موجود به دلایل مختلف کمتر به رفع مسایل مشکلات زنان کشاورز پرداخته و تنها و تنها به میزان خیلی کمی از بار مشکلات مردان را می کاهد. زنان سرزمین مرا باور کنید و به آن ها بها دهید، آن ها نیاز به دیده شدن و شنیده شدن دارند. آن ها نیازمند به آموزش های لازم در چگونگی بهره وری از کارهای سخت و طاقت فرسا و بدون اجر و مزدشان هستند. آن ها نیاز به حمایت دارند تا حامیان خوبی برای زندگی پر از دغدغه و پر رنج شان باشند. آن ها سرشار از پتانسیل و توانایی های لازم برای کار و تلاش برای بنیه و سبد اقتصادی خانواده های شان هستند. آن ها تربیت کننده نسل امروز و فردایند اما چنان در کلاف سردرگمی و ناداری گیر افتاده اند که خود را و فردای فرزندان شان را دارند به باد می دهند. زنان سرزمین من نیمی از جامعه ی انسانی منطقه هستند که سهم بزرگی در حرکت های فرهنگی و اجتماعی دارند آن ها را در کریدورهای پرپیچ و خم ندیدن ها استحاله و گم نکنید . هیچ مردی بدون حمایت خانواده که زن در رأس آن است زیر بار این همه فقر و تنگدستی رهایی نمی یابد پس زنان سرزمین گمشده ی مرا دست کم نگیرید و برای شان ارزشی که در خور و شایسته ی آن هاست قائل شوید. حمایت، راهکار، بسترسازی اقتصادی و تولیدی و ترویج و تعمیق فرهنگ صنایع تبدیلی و کارآفرینی ( متناسب با شرایط اقلیمی و اجتماعی آن ها که لازمه ی رشد و توسعه ی این منطقه ی مناسب برای دامپروری، کشاورزی، تولید، با نیروی انسانی کافی و زمین هایی که در اختیار دارند) را فراهم کنید. بی شک رونق اقتصادی این منطقه به رونق فرهنگی و رفاه انسانی و اجتماعی آن ها خواهد انجامید و شکل زیبایی از زندگی را برای اهالی به ارمغان خواهد آورد…

* عضو شورای نویسندگان گفتار ما