مدیریت مشارکت جویانه حلقه مفقوده نظام آموزشی
دکتر ولی بهرامی، نویسنده و پژوهشگر لرستانی طی یادداشتی که برای روشنا نیوز ارسال کرده است، نوشت: نظام جامعه یا نهادهای آن متشکل از اجزای هم بسته ای است که در پیوند با یکدیگر فعالیت میکنند و هر کدام از آن ها کارکردهای لازم و معینی را برای بقای جامعه و نهادهای آن انجام میدهند. اگر در گذشته خانواده نقش مضاعفی در زمینه تربیت و آموزش داشت، اکنون برای همه آشکار شده است که نهادهای آموزشی نقش کلیدی به همراه خانواده در زمینه تربیت اخلاقی، القای ارزشها، جامعهپذیری، افزایش همبستگی اجتماعی و… دارند. خانواده به عنوان یک مقوله اجتماعی عینی مبنای هزاران بازنمود کنش با سایر نهادهاست که در بازتولید ساختار فضای اجتماعی و تعاملات اجتماعی نقش دارد و به عنوان یک نمود عینی از انباشت سرمایه است (بوردیو،۱۹۹۵). تحلیل فرآیندهای اجتماعی و اثرات آن ها بدون ساختارهای اجتماعی در برگیرنده آن غیر ممکن است و خود این ساختارها برآیند تعاملات اجتماعی و مشارکت نهادها با یکدیگر است.
ضعف مشارکت و تعامل بین نهادِ خانواده و نظام آموزشی و تمرکز در ساختار نظام آموزشی و عملکردهای ناشی از این تمرکز گرایی، یکی از کاستیهای ساختار نظام آموزشی است که مشارکت با سایر نهادها را با موانعی جدی مواجه ساخته است. هرچند معتقدیم ساختار نظام آموزشی به گونهای نیست که بتواند مشارکت مردم در سطح وسیع را جلب کند با این وجود نمیتوان نقش عاملیت و تأثیر آن بر ساختار را نادیده یا انکار کرد. بنابراین در اینجا به دنبال پیدا کردن حلقهء مفقوده و پیوند دهنده نهاد خانواده با نهاد مدرسه به عنوان عنصری کلیدی در نظام آموزشی هستیم.
کاهش اقتدار و اعتبار نهاد مدرنِ تخصصی مدرسه در سایه تحولات اجتماعی اخیر و افزایش همزمان نقش خانواده در مدرسهزدایی، بازنگری در کیفیت تعاملات خانواده و مدرسه را ضروری ساخته است. از دست رفتن ارتباط منظم و تعاملات اجتماعی بین نهاد خانواده و نظام آموزشی میتواند به عنوان یکی از شرایط آسیبرسان تلقی شود. تغییرات سریع اجتماعی، فرهنگی و فاصله گرفتن ارزشهای نسل جدید از نسل قدیم و کاهش نظارت غیر رسمی بر رفتار نوجوانان در کنار نبود تعاملات و مشارکت بین نهادی زمینه ساز بروز انواع آسیبهای اجتماعی، انحرافات و کج رفتاری و بزهکاری در بین نوجوانان شده است.
علاوه بر این موارد دگردیسی و تغییرات صورت گرفته در نهاد خانواده و فقدان نظام هنجاری کارآمد در اثر این تغییرات، موجب شده که حساسیت و انگیزههای اولیه نوجوانان از بین رود و مانند کاتالیستی آن ها را بسوی وضعیت بحرانی در دوره گذار نوجوانی پیش برد.
مشاهدات و شواهد در بعضی از مدارس نظام آموزشی نشان میدهدکه هر چند در درون برخی از اجزای نظام آموزشی تعامل و همبستگی وجود دارد، با این وجود در بیرون نظام آموزشی نظارهگر ضعف تعامل آن با نهاد خانواده هستیم. این ضعف مشارکتی سبب عدم آگاهی خانوادهها از وضعیت تحصیلی، انواع انحرافات اجتماعی، کج رفتارها و بزهکاری فرزندان شان در عصر جامعه مخاطره آمیز شده است. این نوجوانان در میان انبوهی از نظرات متناقض اولیاء و معلمان خود در هالهای از ابهام و تردید بسر میبرند که دچار دوگانگی و تضاد ارزشی میشوند و در بعضی مواقع به علت عدم توجه و کنترل اجتماعی به مثابه فرد رها شده و آزادی هستند که فارغ از هر قید و بند و الزام رسمی و غیر رسمیاند. در این حالت نوجوانان دچار فاصلهگیری از نقش دانشآموزی خود میشوند و در نهایت برآیند و برهم کنش این عوامل سبب بدبینی او نسبت به کنشگران نظام آموزشی، فضای مدرسه، از خود بیگانگی و احساس بیهویت شدن او خواهد شد.
همچنین عدم تعامل و مشارکت بین مدرسه و نهاد خانواده موجب افت راندمان کمی و کیفی کار معلمان و میزان رضایت مندی آنان میشود. ضعف تعاملات و مشارکت منفعل خانوادهها بعضی اوقات سبب مشارکت بالا ولی ناگهانی- موقتی و همراه با انتقاد و تنشزای آنها خصوصاً در زمان ارزیابی پایان سال و مشاهده عملکرد ضعیف فرزندان خود در هنگام تحویل کارنامههای تحصیلی نیز میشود.
علاوه بر موارد مذکور بررسی اثراتِ این مسئله از نگاه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز قابل تأمل است. در وضعیت کنونی هر چند نظام آموزشی برای برون رفت و مواجه با این تهدیدها، چالشها و استفاده از فرصتهای پیشرو در سطوح مدیریتی خود جلسات و کارگروههایی را برگزار و تشکیل میدهد، اما در هنگام ارزیابی عملکردِ برنامهها و سیاستگذاریهای خود، با انبوه زیاد و تورمی از بخشنامهها و دستورالعملهای عملیاتی نشده و صوری مواجه است، که از دلایل مهم آن شکنندهِ بودن پل ارتباطی و مشارکتی کنشگران نظام آموزشی با نهاد خانواده است.
لازمه به وجود آمدن مشارکت همه جانبه، به وجود آمدن زمینههای ورود نهادهای مردمی و اجتماعی( خصوصاً خانوادهها) در نظام آموزشی است که این امر میتواند از طریق «مدیریت مشارکتجویانه» صورت گیرد. در نبود مدیریت مشارکت جویانه، مدیران در سطح مدارس برای عملیاتیکردن برنامههای نظام آموزشی با مشکلات عدیدهای مواجهاند که این نوع مدیران معمولاً فاقد خلاقیت، تخصص و اخلاق حرفهای اند. مدیر مشارکت جو دارای ابزاری مهمی به نام «کنش ارتباطی»است. در کنش ارتباطی افراد درگیر در کنش از طریق کنشهای تفاهم آمیز و متقابل با هم ارتباط برقرار پیدا میکنند و با عنصر «گفتار» که یکی از مهم ترین عناصر کنش ارتباطی است بیشتر به مسائل، مشکلات و فهم جهان ذهنی دانشآموزان، فضای مدرسه و خواستههای معلمان پرداخته میشود و کنشگران نهاد خانواده و نظام آموزشی در این حالت از طریق یک اجماع عقلانی به «حقیقت توافقی» میرسند. در حقیقت از طریق کنش ارتباطی، مدیریت بر اساس روشهای گفتگویی و اقناعی متقابل به جای روشهای تجویزی و تحکمی یک سویه سامان مند و کارآمد میشود. بنابراین هر اندازه کنش ارتباطی بین کنشگران نظام آموزشی و نهاد خانواده بهتر صورت گیرد، مدیران و معلمان در رسیدن به اهداف نظام آموزشی موفقتر عمل خواهند کرد. مدیریت مشارکتجویانه با کمک تشکلهای مردمی و مشارکت آن ها در چارچوب امتزاج افقها و نه تحمیل افقها میتواند نقش عاملیت کنشگری مدیران را برجسته نماید و در تغییر انحصارطلبی الگوی متمرکز نظام آموزشی به سوی «آزادی مدارس» و «مدرسه زدایی» و «تمرکز زدایی» ساختار آموزشی موثر باشد.
ارسال دیدگاه