پژوهشگر لرستانی عنوان کرد:

ما و می و مطرب

خیام می فرماید: ماییم و می و مطرب و این کنج خراب/ جان و دل و جام و جامه پر درد شراب/ فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب/ آزاد ز باد و خاک و وز آتش و آب. حالی که در کلام عرفای ما بسیار بدان پرداخته شده تنها هنگامی به دست می آید که این زندگی چند روزه به عشق بی تمنا پر می گردد.

سید عباس میرهاشمی، نویسنده لرستانی طی یادداشتی که که برای گفتار ما ۲۴ ارسال نموده اند، گفت: حضرت علی (ع) می فرماید: مردم در عبادت خدا سه دسته اند. گروهی خدا را از ترس جهنم می پرستند اینان بردگانند. گروهی خدا را از ترس بهشت عبادت می نمایند اینان بازرگانانند و دسته ای خدا را به خاطر خودش پرستش می کنند که آنها آزادگانند. می دانیم بردگان یا برده صفتان بالادست ها را تنها به خاطر ترسشان اطاعت می نمایند و گر چه همین اطاعت هم مانعی بر سر راه ارتکاب جرم در دستگاه حاکمه است ولی فی نفسه ارزشی ندارد چون با برداشتن حکم ذات اصلی برده که چه بسا نافرمانی باشد آشکار می گردد. بازرگانان از سوی دیگر همیشه بدین می اندیشند که در مقابل یک داده ستاره ای با ارزش تر و پر بهاتر حاصل کنند. در برابر عمر کوتاه انسان که لااقل نیمی از آن در کودکی و خور و خواب و مرض و دفع می گذرد به دست آوردن بهشت معاملتی بس پر سود است. اما گروه سومی هم هستند که خدا را فقط به عشق خدا و برای خدا می پرستند نه ترسی از بابت جهنم تنشان را می لرزاند نه حرصی از جانب بهشت دهانشان را به آب می اندازد این ها در احادیث، روایات، شعر و ادب،- بخصوص در بیان حافظ و خیام – جایگاه بس سترگی دارند. خیام می فرماید: ماییم و می و مطرب و این کنج خراب/ جان و دل و جام و جامه پر درد شراب/ فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب/ آزاد ز باد و خاک و وز آتش و آب.
حالی که در کلام عرفای ما بسیار بدان پرداخته شده تنها هنگامی به دست می آید که این زندگی چند روزه به عشق بی تمنا پر می گردد: ای آمده از عالم روحانی تفت/ حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت/ می نوش که ندانی ز کجا آمده ای/ خوش باش که ندانی به کجا خواهی رفت– یعنی در جهانی که اول و آخرش با علم ناقص ما نمی خواند و به قول مولوی: پشه کی داند که این باغ از کی است کو بهاران زاد و مرگش دردی است باید با می و معشوق در حال زیست نه ترس دوزخ و حرص بهشت در جان ریخت….