لزوم تغییر جایگاه لرستان در برنامه ریزی های منطقه ای و طرح های فرا دست
دکتر سلیمان میرزاپور فعال سیاسی اجتماعی لرستان طی یادداشتی که برای روشنا نیوز ارسال کرده است، نوشت: به منظور برنامه ریزی در مقیاس ملی یک کشور، معمولا کشور به مناطق همگن تقسیم میشود و خصوصا اگر کشور مورد برنامه ریزی، دارای ویژگی های سرزمینی متفاوتی باشد، اهمیت منطقه بندی دوچندان میگردد. به لحاظ جغرافیایی معمولا میبایست مرزهای منطقه (به تناسب موضوع برنامه ریزی) با مرزهای طبیعی و نیز فرهنگی تطبیق داشته باشد.
منطقه بندی به همراه سیاست قطب رشد در برخی کشورهای جهان سوم از جمله ایران اجراء شد. سیاست قطب رشد در جهان سوم به معنای تجهیز و صنعتی سازی شهرهایی به عنوان مراکز منطقه میباشد، به طوری که این شهرهای منطقه ای در نهایت بتوانند موجبات توسعه کل منطقه را فراهم آورند.
ایجاد مراکز رشد و قطب های منطقه ای با سرازیر شدن دلارهای نفتی به شهرها شروع شد و امروزه نیز بدون توجه به اصول علمی آمایش سرزمین و توان های محیطی در شهرهای بزرگ سرمایه گذاری می شود و این شهرها میروند تا جمعیت بیشتری در خود جای دهند و این در حالی است که هر محیط جغرافیایی گنجایش جمعیت خاصی را دارد و بهره گیری بیش از حد توان از محیط، منطقه را از رسیدن به اهداف توسعه پایدار باز می دارد.
در اینجا از مولفه های محیطی یک منطقه فقط مولفه آب را مثال می زنیم، بدین معنا که جمعیت پذیری بیش از حد یک شهر با مصرف بیشتر آب توسط شهروندان همراه است که تهیه آب شهر مستلزم امور زیر است:
یا باید چاه عمیق احداث نمود و یا اینکه آب مورد نیاز شهر را از جایی دیگر با هزینه زیاد انتقال داده که در این صورت شهر از مدار توسعه پایدار خارج می شود، در ضمن حق ساکنان منطقهای که منبع آب است پایمال می شود. انتقال آب در میان یک حوضه آبریز اگر از روی ضرورت باشد تا حدی شاید بتوان آن را پذیرفت هرچند که ایرادات زیاد زیست محیطی و … بر آن وارد است، اما انتقال آب از یک حوزه آبریز به حوزه آبریز دیگر پیامدهای زیست محیطی شدیدتری را متوجه مناطق می نماید. کاری که اخیراً تحت عنوان پروژه قمرود انجام گرفته و آبی را با دبی ۲۳ متر مکعب در ثانیه از لرستان (سرشاخه های رود دز) به قم و چند شهر دیگر انتقال می دهد. جدا از ابعاد زیست محیطی این پروژه و صدماتی که به اکوسیستم و طبیعت پایین دست رودخانه دز وارد میسازد، براستی اگر جمعیت شهرهای مقصد مجدداً رشد پیدا کرد و باز با کمبود آب مواجه شدند، این بار از کجا آب اضافه تامین شود؟ بهتر نیست شهرها با توجه به توان محیطی خود جمعیت جذب کنند؟ در این صورت شاید حال و روز شهرهایی چون خرمآباد بهتر شود.
در طرح افق ۱۴۰۰ کرمانشاه به عنوان شهر مرکزی منطقه زاگرس انتخاب شده بدون آنکه به وضعیت راه ها و ارتباطات بین دو شهر خرم آباد و کرمانشاه توجهی شود. حال انکه بین این دو شهر راه ارتباطی مناسبی وجود ندارد.
در تمامی طرحها و برنامه های فرادستی کشور بدون لحاظ کردن شرایط طبیعی، فرهنگی و … و تنها با اتکا به عامل جمعیتی مبادرت به منطقه بندی نموده اند، به طوری که در طرح مهندسین مشاور ستیران(۱۳۵۱) استان لرستان زیر مجموعه منطقه مرکزی (تهران) و در طرح پایه آمایش سرزمین اسلامی در منطقه خوزستان و در طرح کالبد ملی افق۱۴۰۰، لرستان در منطقه زاگرس که شامل همدان، کرمانشاه، کردستان، لرستان و ایلام می باشد، قرار گرفته است. در این طرح نیز شهر کرمانشاه به عنوان مرکز منطقه قلمداد شده است (نظریان، ۱۳۸۹، ۶۹-۲۶۵) و نقش شهر خرم آباد در خدمات رسانی به سایر مناطق اطراف و به استان لرستان محدود شده است. در اصلاحات بعدی این طرح، مجددا از نقش ناحیهای شهر خرم آباد کاسته شده و آن را تا حد شهرستانهای خرم آباد و سلسله و دلفان تقلیل داده است.
چنین به نظر میرسد که در ایران، بسیاری از تقسیمات منطقهای استانی و شهرستانی بر اساس موازین جغرافیایی و فرهنگی نبوده است. به عنوان مثال سرزمین لرستان تا پیش از روی کار آمدن سلسله قاجار شامل منطقه وسیعی بود که حد غربی آن به نواحی شرق بغداد و حد شرقی آن به رودخانه سزار (دز) محدود می شد. این سرزمین از استان های کنونی لرستان، ایلام و نیز مناطق وسیعی از استان های خوزستان و کرمانشاهان تشکیل شده. لرستان تا پیش از تسلط قاجار دارای حکومتی محلی نیمه مستقل و مقتدر بود که سابقه آن به زمان سلجوقیان میرسید و مرکز آن شهر شاپور خواست بود که بعداٌ خرم آباد نام گرفت (امانالهی بهاروند، ۱۳۸۳).
روند برنامه ریزی منطقه ای کنونی و تقسیمات استانی که اکثراً در حکومت های گذشته شکل گرفته اند کمتر بر اساس ریشه جغرافیایی و فرهنگی مناطق قومی شکل گرفته و اکثر این تقسیمات سیاسی بوده است.
یکی از عوامل عدم توسعه لرستان و شهر خرم آباد و مناطق این چنینی را می توان ایجاد مراکز قطب رشد منطقه ای دانست که در این دیدگاه چند مرکز رشد مشخص و تقویت می شوند و سایر مناطق درجه دو از پیشرفت باز می مانند.
به عقیده نگارنده با توجه به سابقه تاریخی منطقه لرستان فیلی و سایر مولفه های فرهنگی و اقلیمی، لرستان خود باید به عنوان منطقه ای جدا و به مرکزیت خرم آباد در سلسله مراتب برنامه ریزی کشور ایفای نقش کند و شهر خرم آباد به عنوان مرکز درجه یک این منطقه، مرکز خدمات رسانی به سایر مناطق استان باشد. شهر خرم آباد در دوره های مختلف تاریخی از جمله اتابکان مرکز حکومت محلی بوده و همواره شهر مرکزی منطقه لرستان فیلی (وسیع تر از لرستان کنونی) بوده است. در قطب بندیهای جدید نیز باید این حق را برای مردم منطقه لرستان و قوم لر قائل و خرم آباد به عنوان مرکز خدمات رسانی منطقه تقویت و تجهیز گردد.
واقعیت امر این است که مراکز درجه یک خدماترسانی، اعم از خدمات پزشکی، کالایی، تولیدی و … باید در اختیار مردم لرستان قرار گیرد. بنا بر این جدا از مباحث صرفاً جمعیتی، با لحاظ کردن شرایط فرهنگی و قومیتی می بایست شهر خرم آباد به عنوان مرکز رشد حداقل لرستان فیلی انتخاب و تجهیز شود.
کشور پهناوری چون ایران از قومیتهای مختلفی تشکیل شده است که در سالیان متمادی و با داشته های فرهنگی و نیز گذشته تاریخی مشترک همواره در کنار هم بوده اند. به طور مثال در ایرانی بودن قوم لر (بختیاری، لک، مینجایی و…) جای هیچ شکی نیست. اما برای توسعه مناطق لر نشین و یا هر منطقه دیگر، یکی از مواردی که باید مورد تاکید قرار گیرد، هویت بومی مناطق است. چراکه کمترین اثر بی هویتی در این مناطق می تواند منجر به دلسردی و بیمیلی افراد برای توسعه منطقه و نیز مهاجرت به دیگر شهرها و مراکز جمعیتی گردد. لازم به ذکر است که هویتهای قومی به هیچ وجه در تضاد با هویت ملی و دینی کشور نبوده و حتی می تواند در راستای اعتلای آن گام بردارد، چرا که در بیشتر موارد از برخورد فرهنگهای با تفاوت هرچند اندک، جوامع و فرهنگ ها به نبوغ و اعتلای بیشتری دست می یابند. بی هویتی افراد و عدم حس تعلق به شهر و منطقه موجب مشارکت کمتر آنان در امور شهری می گردد (میرزاپور و بیرانوند زاده، ۱۳۹۲، ۱۱).
* عضو تحریریه نشریه گفتار ما
ارسال دیدگاه