پژوهشگر لرستانی عنوان کرد:

سنت و مدرنیته در تعامل با محیط زیست؛ کدام یک ویرانگر؟

پيشنيان ما براي آب و زمين و هوا اسطوره اي از راز آفرينش و پيدايش آن داشتند و در فرهنگ خود اين عناصر را منشأ خير و بركت و آرامش خود مي پنداشتند. امـروزه آب، زمين و هواي ما به حال خود رها شده است و انسان قدرت كنترل و مديريت خود را از دست داده و جهان هر روز در حال تجربه خطر و بحران و تخريب محيط است...

دکتر اردشیر بهرامی، روانشناس و پژوهشگر مسایل جامعه شناسی طی یادداشتی که برای روشنا نیوز ارسال کرده است، نوشت: پیشنیان ما برای آب و زمین و هوا اسطوره ای از راز آفرینش و پیدایش آن داشتند و در فرهنگ خود این عناصر را منشأ خیر و برکت و آرامش خود می پنداشتند. امـروزه آب، زمین و هوای ما به حال خود رها شده است و انسان قدرت کنترل و مدیریت خود را از دست داده و جهان هر روز در حال تجربه خطر و بحران و تخریب محیط است…
در این گفتار تلاش خواهیم کرد تعامل و برخورد دو فرهنگ سنت و مدرنیته را در اتباط با محیط زیست و امکانات و منابع آن بصورت توصیفی و تحلیلی نقد کنیم. سؤال من این است: در ارتباط با محیط کدام فرهنگ ویرانگر و مخرب تر است؟ دنیای سنت قبل از تجربه توسعه؟. یا دنیای مدرن توسعه یافته؟
چندی پیش دوست عزیزم دکتر سامان یوسفوند در یاداشتی با عنوان «ریزگردها، تهدیدی برای منافع ملی» در نشریه اینترنتی (www.asooban.ir) به تأثیر فرهنگ بر مسائل محیط‌ زیست غرب کشور و منطقه لرستان اشاراتی داشتند. طبق باور ایشان آنچه از مباحث علمی زیست‌محیطی برمی‌آید بینشی تقلیل گرایانه و تک‌بعدی را نشان می‌دهد؛ هر چه بیشتر مسئله محیط‌زیست را از بسترهای اجتماعی و فرهنگی جدا انگاشته و آن را به امور عینی تقلیل داده‌اند و طبیعت را به‌عنوان ابژه منفعل و امر اجتماعی را به‌عنوان سوژه فعال تخریب‌گر در نظر گرفته‌اند. برای این منظور، فهم جایگاه امر طبیعی و امر اجتماعی و مناسبات آن‌ها در کیهان‌شناسی مورد نظر از لوازم بحث واقع‌بینانه در ارتباط با مسائل زیست‌محیطی هست که وجهی جامعه‌شناختی را به نمایش می‌گذارد…
بهره ای که می خواهم از بحث دوست عزیزم ببرم، نگاه به بحران های زیست محیطی از زاویه تعامل فرهنگ جامعه با موضوع طبیعت بحرانی است و اینکه چگونه فرهنگ اجتماعات بر تخریب محیط زمین منجر می شود؟
مردم و کارگزاران توسعه مناطق زاگرس نشین (لرستان، ایلام، کرمانشاه، خوزستان، چهارمحال و بختیاری، کهکیلویه و بویراحمد، همدان، فارس) – که اغلب مناطق لرنشین هستند- در بازنگری و بازاندیشی از وضعیت توسعه و پیشرفت مناطق خود بازخورد مفید و مثبتی دریافت نمی کنند. آنها به این نتیجه رسیده اند: که تجربه توسعه علیرغم بهبود نسبی وضعیت زندگی مردم در شاخص هایی همچون بهداشت و درمان، گسترش ارتباطات، حمل و نقل، آموزش و سوادآموزی و… اما هنوز ناخرسندی و نگرانی عمومی برای همه اقشار جامعه در زمینه آینده زندگی اجتماعی و معیشت، بحران های زیستی محیطی و بروز مشکلات اجتماعی وجود دارد. رشد نابرابری های اجتماعی، فقـــر، آسیب های اجتماعی و بحران های زیست محیطی از جمله پیامدهای ناخواسته توسعه بوده است. فرایند توسعه در این مناطق به شکلی بوده که بر فقر مردم افزوده شده و منابع طبیعی، سرمایه های زیرزمینی (نفت و گاز و…) و روزمینی به یغما رفته و طبیعت با همه استعدادهایش هر روز در حال زوال و تخریب است. انقراض تعداد و تنوع زیاد پرندگان، خزندگان، آبزیان، حیوانات وحش و …- که بخش مهمی از زنجیره اصلی طبیعت و منابع تغذیه انسان محسوب می شود- طی چند دهه گذشته از بین رفته است. حتی از تعداد دام ها و حیوانات بارکش همچون اسب، قاطر، الاغ، که در نظام معیشت روستایی، کشاورزی و دامداری نقش مهمی داشتند نیز به طور کلی از بین رفته اند. همچنین ماکیان (مرغ، خروس، غاز، بوقلمون، اردک و… ) که سهمی در تغذیه انسان داشتند در حال انقراض هستند. شواهد نشان می دهد مناطق زاگرس نشین در حال حاضر با بحران های زیست محیطی گسترده ای از جمله از بین رفتن گونه های گیاهی، جانوری و اقلیم ها و مرگ جنگل های بلوط، افزایش آتش سوزی ها و هجوم ریزگردها پیامدهای گسترده و بسیار مخربی به دنبال داشته است. در اینجا به مقایسه نقش فرهنگ جامعه سنتی و مدرن در تخریب محیط زیست می پردازیم.
فرهنگ شکار و زغال
مردم در گذشته پیش از تجربه ورود به دنیای توسعه و پیشرفت¬های امروزی در ارتباط با طبیعت و موجودات گیاهی و جانوری و منابع آن نظام عقلانی خاصی داشتند که بسیار متفاوت با دوران کنونی (توسعه) است. مردم مناطق لرنشین در گذشته اغلب دارای معیشت کوچ نشینی، کشاورزی و شکار بودند. در این معیشت در زمینه تولید و مصرف یک نوع عقلانیت سنتی حاکم بود. در کنار مصرف یک نوع حفاظت از محیط زیست نیز وجود داشت. شکار و صید گسترده حیوانات وحشی (از جمله کَل، بز وحشی، آهو و…) به منظور تأمین غذا در معیشت شکار به عنوان یکی از منابع اصلی تغذیه مردم بود. در کنار تأمین غذا مردم کوچ نشین و شکارگر به عنوان یک تفریح و سرگرمی و افزایش توانمندی¬های جسمی و شادابی روحی نیز تلقی می شد. در شکار حیوانات چابک سریع وحشی یک نوع لذت گرایی مفرط وجود داشت. شکار حیوانات وحشی توسط این مردم به مثابه ایجاد و حفظ خاطرات و داستانهایی برای نقل کردن نزد فرزندان بود تا با این خاطرات احساس قدرت مندی، شجاعت و اعتماد به نفس به آیندگان و به ویژه فرزندان انتقال دهند و این موضوع بخش اصلی فرهنگ شکارگری محسوب می شد. باوری که نشانه به برتری و غلبه انسان بر طبیعت بود.
نظام کوچ نشینی که ریشه های چند هزار ساله دارد مبتنی بر معیشت دامداری و شکار است. در این نوع زندگی مردم نسبت به طبیعت و سرمایه ها و نعمت هایش باورها و اعتقادات خاصـــی داشتند و به قدر نیاز و ضرورت از طبیعت بهره می بردند تخریب نمی کردند. نیازهای این شیوه زندگی از جمله: تأمین سوخت، ایجاد حصار و پرچین برای نگهداری دام ها جهت تأمین امنیت، موجب می شد هر ساله بخش زیادی از درختان تنومند بلوط توسط مردم دامدار بریده شود و بخشی از طبیعت جنگلی از بین برود. اگرچه جمعیت محدود دامدارها بود اما شدت تخریب نسبتا در محدوده زندگی گسترده بود. ولی مردم تلاش می کردند کمتر تخریب کنند و نیاز به سوخت یک خانواده عشایری موجب می شد در طول سال حداقل ۱۰۰ درخت بلوط قطع شود. اما مردم از این وضعیت نگران بودند و بتدریج تلاش کردند بخشی از تخریب را جلوگیری کنند. به گونه ای که برای سقف خانه های گلی از درختان سنوبر کاشته شده دست خویش برای سقف خانه¬های گلی استفاده کنند. بخشی از اقتصاد زندگی دامداری تهیه زغال برای مصرف و فروش بود که به شیوه معیشت در تخریب درختان تنومند بلوط جنگل های زاگرس نقش مهمی داشت. امروز مردم همین مناطق نسبت به این تخریب در گذشته احساس ندامت دارند. اگرچه امروزه این شیوه بصورت محدود هنوز در برخی مناطق یافت می شود. نیاز به تأمین سوخت در فصول سرد سال – که گذشته نسبت به امروز میزان بارش برف و باران بیشتر بود – و فقر زندگی دامداری مهمترین استدلال و منطقی بود که در پشت این رفتار ویرانگر با طبیعت قــــابل کشف بود. حرکت رمـه ها و گله هــــای گوسفند و کوچ های همیشگی آنها خود موجب تخریب مراتع می شد. اگرچه وجود رمه ها و گله ها خود تا حدی موجب زنده شدن چرخه زندگی در طبیعت می شد. اما این تخریب مراتع و دشت ها ناخواسته رخ می داد. مردم در این شیوه زندگی از رودخانه ها برای صید ماهی و آبزیان جز در موراد معدودی استفاده زیادی نمی بردند.
تغییر از « اقتصاد زغال و شکار » به «اقتصاد کشاورزی روستایی»
ترک معیشت کوچ نشینی و روی آوردن مردم از «اقتصاد زغال و شکار» به «اقتصاد

کشاورزی روستانشینی» در نحوه تخریب محیط زیست و میزان و شدت آن نیز تغییرات بنیادی به دنبال داشت. زندگی روستانشینی که ترکیبی از زندگی و معیشت کشاورزی، دامپروری و کوچ های فصلی در رشته کوه های اطراف بود. تقریباً فرهنگ و باورهای مرتبط با محیط زیست از ززندگی گذشته کوچ نشینی را طی فرایندهـــای مختلف به نسل های بعد انتقال داده بودند. بیشتر مردم در کنار معیشت کشاورزی و دامداری بخشی از اوقات خود را در کوه ها و دامنه های آن به شکار پرندگان و حیوانات آن می پرداختند. در این شیوه استفاده و تخریب محیط زیست بیشتر بعد تفریح و اوقات فراغت مد نظر بود تا تأمین بخش مهمی از نیازهای معیشتی. البته زندگی روستانشینی با وجود خانه های گلی تا حدی وابسته به استفاده از امکانات محیط زیست بود. چرا که می باید برای ایجاد سایبان آلاچیق (کولا) در تابستان در کنار باغات و مزارع نیزارهای و بیشه های کنار رودخانه ها را از دم اره و تیشه و تبر بگذرانند، خانه های کاهگلی – که سقف شان بطور کامل از سقف چوب های بلند درختان بلوط درست می شد- موجب تخریب محیط بود. و هنوز مردم بـــرای تهیه سـوخت نیازمند قطع درختــــان بلوط جنگل ها بودند. تجربه های توسعه در مناطق روستایی و ارتباط با مراکز شهری و ورود وسایل نقلیه کشاورزی همچون تراکتور و ماشین آلات موجب شد از سوخت نفت و گاز استفاده نمایند و مردم از سختی و مرارت تهیه هیزم از جنگل های بلوط دست بردارند و جنگل ها نفس بکشند و دوباره انبوه تر و سرسبزتر شوند. در این دوره به دلیل رشد جمعیت و نیاز به گسترش رفاه و جلوگیری از فقر آیند فرزندانشان سعی در توسعه باغات و مزارع و عمقی شدن کشت بپردازند. اگرچه با این فعالیت ها در دورهای مشخص موجب تغییر محیط زیست می شدند. اما با گذشت چند دهه از عمر اقتصاد روستایی کشاورزی اگرچه جنگل ها و مراتع نجات پیدا کردند اما دشت ها و تپه ها و رودخانه ها مورد هجوم قرار گرفتند. یکی از نتایج این پدیده خشکسالی و کم آبی برای باغات و مزارع جدید بود.
شهرنشینی و تخریب گری محیط
رشد شهرنشینی در مناطق زاگرس نشین طی چند دهه گذشته علیرغم همه نتایج مفیدی در زمینه رشد آموزش و بهداشت، حمل و نقل و … داشته، در حوزه زیست محیطی نتایج شومی به دنبال داشته است. شهرها اغلب به تبع برنامه های توسعه ای دولت مرکزی گسترش یافتند و جمعیت مازاد کشاورزی و روستایی به شهرها مهاجرت کردند و حاشیه نشینی و بروز آسیب های آن ماحصل تجربه برنامه های دولت بود. اگرچه بخشی از جمعیت مهاجر نخبه و تحصیل کرده بود و توانست خود را در بخش های دولتی و بازار آزاد جذب کند اما بخش عظیمی از جمعیت مهاجران در حاشیه شهرها در تخریب و فضاهای شهری نقش داشت. شهرها با عملکردشان بطور زنجیره وار در انتقال محصولات و منابع اقتصاد روستایی و کشاروزی به کلانشهرها تلاش عجیبی داشتند و روستاها را در این فرایند از تولید کننده به مصرف کننده محصولات شهری تبدیل کردند. اما مدیریت شهرها در فرایند شهرنشینی و شهرگرایی شهروندان در ارتباط با سالم نگاه داشتن محیط زیست شهرها و اداره جات و فضاهای عمومی با مشکلات عدیده ای مواجهه هستند که هنور نتوانسته اند بر آن غالب شوند. آلودگی ها و زباله های شهری که بیماری های زیادی برای مردم ایجاد کرده است بخش کوچکی از این مشکلات است. تعامل دولت با محیط زیست از طریق شهرها و ایجاد شهرک های صنعتی،
پالایشگاه ها نفت و گاز، سیستم دفع فاضلاب شهری بخشی از آن به رودخانه ها که موجب مرگ میلیون ها جاندار شده است. موجب شده که نتایج شوم شهرنشینی برای

مردم پایین دست روستاها و شهرها و برای محیط زیست به وجود آورد.
اولین تجربه ورود ابزار آلات کشاورزی و گسترش مراتع و دشت ها در ابتدا خوش اقبالی و رهایی از سختی ها و مرارت های فعالیت های کشاورزی سنتی نوید می داد. همه گیر شدن استفاده از صنعتی شدن کشاورزی و دامپروری در مناطق روستایی و روی آوردن شهرها به استفاده از محصولات دامی و کشاورزی صنعتی تولید شده در شهرها تاحدی به تخریب کمتر محیط زیست نمود. اما با این وضعیت کیفیت و سلامتی محصولات تولیدی و تجربه چند دهه از ورود ماشین آلات کشاورزی و محصولات صنعتی برای افزایش بازدهی و سوددهی محصولات کشاورزی کم کم آثار زیانبار آن آشکار شد. زمین مرغوبیت و باروری خود را برای کشت و کار از دست داد. کیفیت محصولات به شدت کاهش یافت. و از همه مهمتر استفاده از محصولات صنعتی جدید از جمله سموم شمایی و کودهای شیمایی در کشاورزی موجب مرگ میلیون ها جانداری آبی و خشکی شد.
در این مرحله از توسعه روستایی عناصر و مؤلفه های بر زندگی، معیشت و محیط زیست آن ها جریان داشت که خارج از اراده و عقلانیت مردم بود و مردم با توجه به جاذبه¬های در نقش مصرف کننده ظاهر شدند. مردم در ابتدا علاقه زیادی به استفاده از محصولات صنعتی جدید داشتند اما در طولانی مدت و بروز پیامدهای آن دیدگاه هشان تغییر یافت. مردم در فرایند بازاندیشی از تجربه کشاورزی ماشینی جدید که به ظاهر موجب افزایش رفاه و فقرزدایی آنها شده دریافتند که این صنعت نه تنها موجب فقرزدایی آنها نشده شاهد مرگ محیط زیست و نعمت ها آن مثل حیوانات، جنگل ها، گیاهان، جانداران خشکی و ماهیان رودخانه ها شده است و قدرت کنترل و کاهش خطرات و بحران های زیست محیطی را نیز از دست داده اند. بهترین مصداق این موارد مرگ ماهیان رودخانه های کشکان، سیمره، کرخه و کارون و دز است.
در جوامع شهری مناطق لرنشین طی چند دهه گذشته قدرت تخریب گری و مصرف بی رویه منابع و امکانات زیست محیطی افزایش یافته است. در کنار آن یک نوع بی توجهی به حفظ منابع و حیات طبیعت و نعمت هایش به چشم می خورد و هر ساله در حال وقوع رخدادهای بسیار بزرگ آتش سوزی جنگل ها و مراتع زاگرس هستیم و دامنه این آتش سوزی ها در حال گسترش است و کنترل و مهار این رخدادها تو سازمان های دولتی و غیر دولتی بسیار ناکارآمد و ناکافی است. قدرت و گستره تخریب گری و به یغما رفتن منابع طبیعی و زیست محیطی افزایش یافته است.
ارتباط روستاها با شهرها موجب شد مردم از محصولات جدید از جمله ابزار فلزی (سیم های بافته شده فلزی) برای حصارکشی محل نگهداری دام ها استفاده کنند. استفاده عمومی از سوخت نفت و گاز و بکارگیری بخاری های نفتی موجب شد از در گستره وسیعی از قطع کردن درختان بلوط جلوگیری شد. اما روند تخریب جنگل ها به شکلی دیگر تداوم داشت و آن هم وقوع خشکسالی، آتش سوزی و پدیده ریزگردها و بی توجهی دولت ها در زمینه برنامه ریزی برای جلوگیری از وقوع این بحران ها بود.
نتیجه گیری
امروزه محیط زیست زاگرس به یکی از عنوان بزرگترین مناطق رودخانه ها و جنگل های کشور در بدترین شرایط به سر می رد. همانطور که اشاره شد در دوران مختلف زندگی مردم (فرهنگ کوچ نشینی: استفاده از طبیعت به نیاز و ضرورت) و (فرهنگ روستانشنی: رشد جمعیت و توسعه مناطق کشاورزی، و استفاده بیشتر از منابع طبیعت)؛ شهرنشینی: اندیشه سوداگری و چپاول منابع طبیعت توسط دولت ها و شهرها و بی توجهی به مدیریت خطرات و ریسک های طبیعت) هرکدام به گونه ای در تخریب محیط زیست زاگرس سهم داشته اند. در دوران پیش از توسعه مردم اغلب به اندازه نیاز از طبیعت بهره می بردند و به نوعی به طبیعت آسیب می زدند. اما در دوران شهرنشینی با رشد اندیشه سرمایه دارانه و بی توجهی به بوم اجتماعی و محیط زیست و در عقلانیت سوداگرانه بیشترین آسبب به زندگی مردم و محیط زیست را وارد کرده اند.
پاسخ به سوال : دنیای سنت و مدرنیته در ارتباط با محیط زیست، کدام یک مخرب ترند؟
بر اساس آمارها و گزارش های علمی، انتشار یافته در همایش های ملی و بین المللی و روزنامه ها، شواهد عینی زندگی مردم، وقوع بحران های بزرگ و کوچک مرتبط با آتش سوزی های جنگل ها و مراتع، پالایشگاه های نفت و گاز، احداث بزرگراه ها و اتوبان ها در مسیر جنگل ها و مراتع، ترک مشاغل کشاورزی به دلیل بحران های آب و مهاجرت های بی رویه به کلانشهرها، خشکسالی، پدیده ریگردها و تعطیلی شهرها، رها شدن زباله ها و ضایعات شیمایی بیمارستان ها در رودخانه ها، آلودگی رودخانه های کوچک و بزرگ و دریاها و هزاران بحران کوچ دیگر که حکایت از اندیشه سرمایه دارانه و عدم عقلانیت دولت ها گذشته و امروز ما در استفاده محیط زیست ما به عنوان مهمترین سرمایه امروز و فردای ماست. در زندگی گذشته مردم کوچ نشین یا کشاورز کافی بود سوخت و غذای آنها تأمین شود دیگر ضروری به تخریب بیشتر محیط زیست نمی دیدند چون مردم بر این باور بودند کــه مالک اصـــــلی طبیعت خداست و آن ها فقط با عمـران و آبادی آن می توانند مالک آن شوند. در ادبیات و فرهنگ شفافی و کتبی مردم گذشته چیزی به عنوان بحران محیط زیست یافت نمی شود. در کنار استفاده از امکانات و نعمت های محیط خود نیز بر داشته های محیط زیست نیز می افزودند. ایجاد باغات و مزارع، نگهــدای و تولید میلیون ها رأس گوسفند، بز، ماکیان و… زندگی شان بخشی از
محیط زیست و نگهداری آن بود. اما امروزه دولت ها با نگاه ابزاری خود را مالک اصلی طبیعت و منابع آن می دانند در حالی که در حفظ و نگهداری آن نمی کوشند و مردم

را برای نگهداری و حفظ محیط زیست شان ذیصلاح نمی دانند. تعامل انسان با محیط زیست به عنوان منبع ارتزاق زندگی به گونه ای بوده که نتیجه ای جز استفاده لازم و در نهایت تخریب محیط نداشته است. در دروه مدرن دولتها با اهداف و انگیزه های از جمله ایجاد رفاه و بهبود کیفیت زندگی مردم و زدودن فقر، در لوای آن اندیشه سرمایه داری و تمرکز قدرت و ثروت در مرکز دولت از همه ابزارها جهت استخراج معادن زیرزمینی و منابع نفت و گاز موجب تخریب محیط زیست و افزایش آلودگی ها آب و هوا شده است. ایجاد آلودگی ها در محیط موجب مرگ گونه های جانوری و گیاهی (جنگل های زاگرس و مرگ درختان بلوط) شده است. طی چند سال گذشته در کنار این مشکلات وضعیت اقلیمی منطقه خاورمیانه وجود ریزگردها آینده زندگی مردم منطقه زاگرس و کل کشور ایران را با به خطر انداخته است. ادامه این روند خطرات جانی در آینده برای همه مردم منططقه خاورمیانه به دنبال خواهد داشت. امروزه همه بیشترین امکانات و نیروها و ابزارها برای پیشگیری از وقوع بحران های زیست محیطی در دست دولت ها متمرکز شده است. همچنین از مردم در بخش هایی همچون نهادهای غیر دولتی و NGO ها و فرهنگ عمومی مردم در حفظ محیط زیست استفاده می شود. همه مردم و مسئولان و مدیران مناطق زاگرس نشین و کشوری به این بارو رسیده اند که مسأله کم آبی رودخانه های سیمره، کشکان، کرخه، کارون و دز، خشکسالی های متوالی، پدیده ریزگردها و مرگ درختان بلوط زاگرس – ریه های ایران- یک بحران زیست محیطی ملی است. حاکمیت و دولت ایران می باید از همه ابزارهای دیپلماسی ملی و بین المللی برای نجات رودخانه ها و جنگل های زاگرس بکار گیرند تا از رشد بیابان های آینده و مرگ زندگی مردم پیشگیری کنند و این عظمی ملی و توسط همه نهادهای مردمی و دولتی با برنامه ریزی علمی و اجرایی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت میطلبد.