در سوگ رودخانه کشکان
پرویز اکبری نژاد، شاعر، نویسنده و پژوهشگر لرستانی ذر یادداشتی که برای گفتار ما ۲۴ ارسال نموده اند، نوشت: رودخانه کشکان در یکی از زیباترین مناطق کوهستانی استان لرستان به طول حدودا ۲۰۰ کیلومتر از شمال به جنوب جریان دارد. مسیر پر پیچ وخم رود و عبور آن از دره های عمیق باعث سرسبزی وپیدایش چشم انداز های کم نظیر و مناظر بدیع در این ناحیه شده است. وجود چندین پل تاریخی معروف که در دوران قدیم بر روی این رود خروشان در مکان های مختلف احداث گردیده٬ بر زیبای های خدادادی اش افزوده و اهمیتش را صد چندان کرده است.
۱_ پل کشکان که وجه تسمیه ی خود را از نام این رود خانه گرفته است٬ در شهر « دوره ی چگنی»
۲_ پل تاریخی وکم نظیر «کلهر» در مجاورت شهر معمولان.
۳_ پل باستانی معروف پل دختر واقع در ورودی شهر تاریخی پلدختر.
عبور جاده ی سراسری از کنار این ابنیه بزرگ تاریخی هر بیننده ی صاحب ذوقی را به اعجاب وا می دارد. هرساله تعداد زیادی از گردشگران خارجی و ایرانگردان داخلی، به ویژه در اوایل فصل بهار برای تماشای این مواهب الهی به منطقه سفر می کنند.
ارغوان های رود کشکان اکنون شهرت جهانی دارد و علاقه مندان به طبیعت علی الخصوص دوست داران گل وگیاه هر بهار ضمن بازدید از انبوه ارغوان ها ی وحشی این دره، عکسی به یادگار برمی دارند.
کشکان در انتهای مسیر خود پس از بریدن کوه ها و دریافت شعبه هایی، در پل «گاو میشان» به رودخانه ی «سیمره» می ریزد.
با تأسف و اندون فراوان در اثر ندانم کاری ها و بی مسئولیتی دست اندرکاران و رها کردن امور مهمی که در زندگی مردم محروم تأثیر مستقیم دارد، بعلت روزمرگی و بی برنامه گی و استفاده ای ناصحیح از منابع طبیعی و خدادادی، این شاهرگ حیات مردم منطفه نیز مانند هزاران دریاچه، تالاب و رودخانه دیگر کشور در آستانه ی نابودی قرار گرفته است.
امروز کشکان بسان بیمار در حال احتضاری ست که نفس هایش به شماره افتاده است. دریغا ! کجایند طبیبانی حاذق که بر بالین ولی نعمت ما بعد از خدا یعنی همین رود کشکان حاضر شوند و نسخه ی شفا بخشی را تجویز کنند، بلکه او را از مرگ حتمی برهانند و یا حد اقل مدت زمانی مرگش را بن تأخیر اندازند و از وقوع فاجعه ای بزرگ در این منطقه محروم و مظلوم جلو گیری نمایند.
شنیده ها حاکی از آن است که اراده ی زعمای قوم بر این قرار گرفته است که تمهیدات لازم را برای احداث سدی در بالادست رود فراهم آورند تا مرگش را جلو بیاندازند. تدبیر از این بهتر؟! و نسخه از این شفا بخش تر؟!
* باری، بیچاره مردم بینوایی که دل به آینده خوش کرده اند و بدین امید شب را به صبح می رسانند که مسئولین محترم چاره ای بیاندیشند قبل از آنکه «خیلی زود دیر شده باشد» اگرچه همین امروز هم بسیار بسیار دیر شده است.
* من اما دیدن منظره ی رقت انگیز مرگ ماهیان در لابلای سنگ ریزه های کف رود خانه ی خشک شده ی کشکان قلبم را می فشارد.
گویی نوعی همزاد پنداری موجب می شود تا این بچه ماهی ها را کودکان خود و سایر هم ولایتی هایم تصور کنم
و نظاره ی غلطیدن آن ها در میان گل ولای را، با دست و پا زدن های بیهوده ی مردم محروم منطقه مقایسه کنم.
هرکسی را بهر کاری ساختند»
بهتر آن است بیش از این در کار سیاستمداران و برنامه ریزان دخالت نکنیم و برگردیم به همان چیزی که تا حدودی سر رشته داریم ؟! آن چیست ؟ مویه بر مرگ عزیزان و اینک «سوگ کشکان» ؟!
کشکان ! ای شریک غم ها و شادی هایم !
همپای دیرینه ی آلام بی پایان نیاکان، کشکان! رود رؤیاهای من! !؟ هنگامی که هیچ تصوری از رود خانه و جاری شدن و طراوت دادن و حیات بخشی نداشتم تا چشم به عالم هستی گشودم، تنها تو را مصداق آبادانی، سرسبزی و نشاط یافتم.
آری ای سخاوتمندی که هستی خود را پیوسته بر طبق اخلاص نهاده ای!؟
_ چون از مادر متولد شدم، مادرم مرا با خود برد و در ساحل کشکان بر تخته سنگی نشاند و چنانکه مرسوم بوده، آب چله ام بر سر ریخت.
از آن زمان همواره بوی دلنوازت در مشام جانم جاودانگی یافته است!؟
وقتی که گرمای تابستان طاقت کوچ نشینان ایلات و عشایر را طاق می نمود، بی درنگ عمود خیمه «سیاه چادر» خود را در حاشیه ی رود برپا می کردند.
زان پس هر روز دخترکان زیبای زاگرس نشین در پایاب پاکیزه ات تنی به آب می زدند و دسته جمعی زمزمه ی «سیت بیارم » سر می دادند و نجوا می کردند: «آو کشکو سی داوت چنی خووه».
سپس اندک اندک هُرم گرما در خنکنای جان نوازت جای خود را به پاییز می سپرد. لیکن قبل از ترک «تاوسو مالگه» صد ها عروس و داماد را در آغوش مهربان تو و در «داوت مالگه» به خانه ی بخت می فرستادند.
و مادران تازه عروس خود را به کنار رود کشکان می بردند تا با دستان حنا بسته٬ هفت مشک را از آب زلال پر کنند و سپید بختی و عاقبت به خیری خود را در تلألؤ شادی بخش آن جستجو کنند.
کشکان ! ای پناه روزان سختم!؟
گرچه دستان ناسپاس انسان های نادان و تیشه برریشه زن، چهره ی شفاف و نورانی تو را آلوده اند و دیگر درخششی در آن دیده نمی شود. اما امید تنها حربه ای ست که همواره در تلخ ترین و غمبارترین ایام زندگی به فریاد می رسد و ما چاره ی درد خود را درآن می یابیم، امید است !؟ امید به فردایی روش و زندگی بهتر.
باشد یک بار دیگرشاهد خروش، امواج زمین کن، نعره ی دهشتناک و دهان کف آلودت باشیم، رود خشمگین !
کشکان ای آشنای همیشگی! رود کوه شکن «که اشکان»
هرگز تو را این چنین نزار، نحیف و رو به افول ندیده بودم!
اینک می خواهم تو را مویه کنم چونان طفلی مادر از دست داده؟!
کشکان رود زیبای خاطرات همیشه زنده ام!
کجایند روزهایی که عبور از عرضت رعشه بر اندام عابران می افکند ؟!
و پارو زنان «کلکچی ها» برگدار به انتظار رهگذران می نشستند تا آنان را با مشقت به ساحل مقابل برسانند و اندک پاداشی دریافت نمایند؟!
تو را چه شده است؟!
اکنون دیگر اثری از آن همه ابهت و وقار توأم با ترس تو دیده نمی شود؟!
کشکان! شریک غم ها و شادی هایم!
نیک می دانی ستمی که بر من و تو رفته٬ از ایلغار هولناک وحشیان مغول نیز بی رحمانه تر و زیان بار تر بوده است؟!
اما ای مام ستم کشیده!
سوگند به قطرات پاک و صفای چشمه سارانی که از آن سرچشمه گرفته ای! به سرشت پاک کننده و زداینده ی پلیدی های تو
سوگند، هم چنان بر عهدی که با تو بسته ام وفادار و پایدار خواهم ماند.
بار دیگر نهال نوپای باغ و کشت زار تشنه ام را به تو می سپارم زیرا می دانم، علی رغم صورتت که به دست ناسپاسان و قدر ناشناسان آلوده گشته است، سیرت و باطنت هرگز به پلیدی نخواهد گرایید! و پیوسته پاک می مانی، دشمن سرسخت پلشتی ها!
کشکان! زین پس که تو نخواهی بود، نسیم صبحگاهی بر زلف آویخته ی بید مجنون که بر امواج لرزانت چنبره زده، شانه نخواهد زد؟!
بدرود ! ای مادر مهربان!
نخستین یتیم فقدان تو، شکوفه ها پژمرده بر شاخسار بی طراوت درختان خواهند بود.
ارغوان های زیبای دره ی رود کشکان، دیگر بر صخره ی مشرف نمی رویند و مرغان ماهیخوار، امواج درخشانت را به نظاره نمی نشینند.
و چشمان رهگذران را با زیبایی سحرآمیز خود مسحور نمی کند.
دریغا! مویه بر جوانمرگی غنچه های ناشکفته و شکوفه های ارغوان بس جانسوز و دلخراش است!
کشکان! ای عروس زیبای سرزمین بلوطستان!
آنان که نان خود را در بی آبی تو جستجو می کنند و بقای خویش را در نیستی تو می یابند، اگر خائن و خود فروخته نباشند، بی تردید فریب خوردگانی هستند که به خاطر نام و نان حاضر شده اند به هر کاری تن در دهند تا به اهداف شان برسند ، حتی اگر نابودی و ویرانی طبیعت و گرسنگی بخش عمده ی از هموطنان و هم استانی های محروم و مظلوم را به دنبال داشته باشد.
* شاعر و نویسنده لرستان
ارسال دیدگاه