توسعه لرستان و معضل وابستگی ما
دکتر مجتبی ترکارانی، عضو شورای سیاستگذاری نشریه سیاسی اجتماعی گفتار ما طی یادداشتی که برای گفتار ما ۲۴ ارسال کرده است، نوشت: دغدغه توسعه وآبادانی و خروج از زنجیره فقر و مشقت های انسانی امروزه به آرزوی تمام افراد بدل شده است. اگر روزی روزگاری فقط فرزندان اقشار بالای جامعه بدنبال پیشرفت و موفقیت فردی بودند و خانواده های طبقه متوسط و پایین جامعه کمتر آرزو های بزرگی را برای فرزندانشان در سر داشتند، امروزه این خواسته همه گیر شده و همه آرزوی موفقیت و پیشرفت فرزندان شان را دارند. گرچه درباره مزایا و معایب این دیدگاه می توان بحث مستقلی انجام داد ولی سوال اصلی این است که چرا با آنکه همه دنبال توسعه و پیشرفت چه در سطح فردی و جمعی هستیم ولی تلاش و کوشش و مشارکت مان برای رسیدن به این آرزوها در آن حد که باید نیست و برآورده شدن این خواسته ها را از دولت می خواهیم و انتظار داریم موجودی به نام دولت عروس زیبای توسعه را به دم خانه ما بیاورد. همه چیز را از دولت خواستن و خود را ناتوان فرض کردن یکی ازآسیب های فرهنگی بزرگ جامعه می باشد. منظور از غیرعادی بودن”همه چیر را از دولت خواستن” دفاع از موجودی به نام دولت و توجیه عملکرد و ناعدالتی که در طول این قرن دولت ها درحق جوامعی چون لرستان انجام داده اند نیست. هدف بررسی این موضوع است که چرا ما اینقدر وابسته شده ایم. تا جایی که قدرت تحرک و پویایی و مشارکت را از خودمان گرفته و با داشتن این همه منابع و توانایی آنقدر منتظر دولت می مانیم تا منابع مان یا تلف شوند یا دیگران از آن ها بهره مند شوند.
درتحقیقاتی که در جامعه شناسی تاریخی لرستان انجام داده ام، رویه هایی را در این دیده ام که متاسفانه به قاعده تبدیل شده اند. یکی از این رویه ها وجود پارادوکس بی اعتمادی و وابستگی ما به دولت های وقت می باشد. ما لرها حداقل طی یک سده اخیر، با دولت های مدرن تقریبا سر دوستی نداشته ایم و یا اگر در مقاطعی مانند دوره جنگ تحمیلی تمایلی به نشان دادن اعتماد مان به آن ها داشته ایم، دولت مندان ما را جدی نگرفته اند. بنابراین نتیجه این بوده که ما به دولت حاکم اعتماد و حتی بهتر بگوییم بی اعتماد بوده ایم. ما آن ها را عامل و مقصر ناکامی و عقب ماندگی های دانسته و باور داشته ایم دولت های وقت در حق مان عادلانه رفتار نکرده اند.
از طرف دیگر به همان نسبت مخصوصا از دوره رضاشاه که ساختار اجتماعی و سیاسی سنتی لرستان توسط دولت کاملا نابود شد.کاملا به دولت وابسته شده ایم. باورمان این است که دولت منشا تمام خیرات است و باید آن را جایگزین تمام نهاد های سنتی و مدرن مان بکنیم. فکر می کنیم اگر بخواهیم از این بن بست توسعه نیافتگی و فقر هم خارج شویم باز باید دولت ناجی مان باشد.
این پارادوکس “وابستگی در عین بی اعتمادی” و” منجی دانستن و در عین مقصر دانستن” دولت به یکی از بیماری های فرهنگی ما منجر شده است. ویروسی که با گسترش خود قدرت حرکت را از این جامعه سلب کرده است.
بیان این پارادوکس به این معنا نیست که نباید از دولت مطالبه وتوقع داشته باشیم. دولت وظیفه داردند برابری توسعه ای را بین مناطق مختلف کشورکم و زیر ساخت های توسعه ای را درجوامعی چون لرستان برقرار کند. هیچ دلیلی در این مورد قانع کننده نیست. ولی ملزم و مجبور کردن دولت به این تعهدات با وابستگی شدید به دولت امکان پذیر نیست. تا وقتی همه جزء به جزء زندگی مان از آرد نان خانواده روستایی تا کمک به جهیزیه خانواده های فقیر و هزینه مراسم مذهبی و فرهنگی مان تا شغل و ساختن کارخانه و تشکیل سازمان های داوطلبانه را از دولت می خواهیم و به دولت وابستگی شدید داریم. دولت می تواند به راحتی با دادن و ندادن این ها ما را کنترل کند وابستگی مان پاشنه آشیل مان است.
واقعیت این است که جدا از نیت خوب و یا بد کارگزاران دولتی، تا وقتی جامعه خود قوی و مستقل نباشد، دولت مندان آن ها را جدی نخواهند گرفت. تا از این ویروس ذهنی که خود را بدون دولت هیچ می دانیم. تا وقتی توانایی های خودی را انکارمی کنیم. تا وقتی نمی توانیم همدیگر را تحمل کنیم و با درکنار یکدیگر بودن باعث هم افزایی و افزایش نیروهای مان شویم. همچنان وابسته به دولت خواهیم بود و دولت ها نیز چه در اوج درآمد های نفتی و چه اکنون دراوج کساد درآمدی نمی توانند و نمی خواهند برای ما کاری انجام بدهد. بنابراین، راهکار خروج از این پارادوکس را تکیه بر توان واقعی ولو محدود و ناقص خودمان و کم کردن از وابستگی به دولت می دانم.
ارسال دیدگاه