تقابل فرهنگ سکوت و دیالوگ در مدارس
دکتر ولی بهرامی، جامعه شناس لرستانی و استاد دانشگاه لرستان طی یادداشتی که برای گفتار ما ۲۴ ارسال کرده اند، گفت: یکی از آسیبهایی که در نظام آموزشی ایران دیده میشود، غلبه رویکردهای بانکداری تعلیم و تربیت و فرهنگ سکوت بر پیکره آن خصوصا مدارس است. نمود عینی این فرهنگ سکوت را میتوان در مدارس و کلاسهای درس مشاهد کرد. در فرهنگ سکوت، فقط گوش دادن دانش آموان ارزش است و صحبتکردن و نظر دادن جایگاه چندانی ندارد و در این فرهنگ دانش اموزانی که سکوت پیشه میکنند و کمحرفند و فقط گوش میدهند از نگاه مدیر و معلم بهترین دانش آموزان هستند. «فرهنگ سکوت مضاعف» را میتوان زمانی دید که معلم و یا مدیر مدرسه به دلیل تخلفی که دانش آموز مرتکب شده، اجازه حرف زدن و دفاع دانش آموز از خود داده نمیشود و او را به باد کتک و تنبیه بدنی میگیرند. در فرهنگ سکوت، مونولوگ و تک گویی معلم و مدیر بر فضای مدرسه و کلاس درس سیطره دارد و دیالوگ معنا و جایگاهی ندارد. تحت این شرایط چون به احساس، اندیشیدن و معنایی که دانش آموز از خود و وضعیتش در مدرسه و کلاس دارد توجه نمیشود، زمینههای احترام متقابل به دیگران، نظارت بر خویشتن و خودوارسی، خودآگاهی، همدلی و اعتماد متقابل، جویندگی و آشنایی با دیدگاههای تازه شکل نمیگیرد . در این شرایط دانش آموز حس انفعال، عدم خوانده شدن و شنیده شدن را در خود مییابد که نمیتواند ایده و نظرات خود را در کلاس و مدرسه بیان کند و از آنها دفاع کند و به خشونت نمادین و فرار از مدرسه و کلاس درس متوسل میشود( از آنجا که «ابراز وجود» یکی از مهمترین خصوصیات نوجوان است و بزرگ شدن نوجوان تحت این شرایط به رسمیت شناخته نمیشود، بیتوجهی به این مساله تعارضات درونی نوجوان را دو چندان میکند و موجب فاصله گیری از نقش او میشود). چون دانش آموز در بیان احساسات خود در کلاس عاجز میماند و نمیتواند وضعیت روحی خود را با معلم در میان بگذارد، معلم را نسبت به خود و افکارش بیگانه تصور میکند. بنابراین ظاهرا، جسم دانش آموز در کلاس است، ولی روح و افکارش در جای دیگری است. از آنجا که پیشرفت دانش آموز در امر یادگیری و معلم در امر تدریس، به میزان زیادی به «کیفیت رابطه دانش آموز- معلم» بستگی دارد، در این شرایط کیفیت رابطه معلم- دانش آموز نیز مخدوش و فرآیند انتقال یادگیری نیز به خوبی صورت نمیگیرد. از دیگر پیامدهای فرهنگ سکوت در مدرسه و کلاس درس این است که مدیر و معلم بازخورد کار و روش خود را از طرف دانشآموزان- به علت نادیده گرفتن امر دیالوگ و عدم توجه به داوری و قضاوت ارزشی دانش آموزان – در مدرسه و کلاس دریافت نمیکند، نمیتواند نسبت به نقاط ضعف یا قوت روش و کار خود آگاه شوند. در حقیقت به زعم فریره فرهنگ سکوت، نوعی روششناسی بانکداری[۱] است که باید به نقد آن پرداخت و جایگزین مناسبی برای آن اتخاذ نمود. حال میتوان این سوال را مطرح کرد که جایگزین مناسب فرهنگ سکوت و روش شناسی بانکداری در نظام آموزشی چیست؟
بر اساس مدل بانکداری تعلیم و تربیت[۲]، معلمان همه دانش لازم را دارند و مانند یک سپرده در بانک قرار میدهند و دانش آموزان سپردهگذارانی هستند که اطلاعاتی را که به آنها داده شده به طور منفعلانه دریافت میکنند و به حافظه میسپارند. همچون یک بانک، اطلاعات ذخیره شده در این شیوه میتواند هر وقت که مورد نیاز بود از حساب برداشت شود. این شیوه آموزش، بازتابی از جوامع سلطهگر است که فریره در اوایل زندگیش به آن واکنش نشان داد. برخی از تناقضات آشکار روششناس بانکداری توسط فریره چنین بیان شده است:
- معلم تدریس میکند – دانش آموزان میآموزند؛
- معلم همه چیز را میداند – دانش آموزان هیچ چیز نمیدانند؛
- معلم فکر میکند- دانش آموزان درباره آن آموزش میبینند؛
- معلم صحبت میکند – دانش آموزان گوش میکنند؛
- معلم ادب میکند- دانش آموزان ادب میشوند؛
- معلم انتخاب میکند و وادار به انتخاب میکند- دانش آموزان موافقت میکنند؛
- معلم عمل میکند- دانش آموزان از عمل گریزانند؛
- معلم سوژه است- دانش آموزان فقط ابژه هستند(فریره، ۱۹۷۰).
با این روششناسی، دانش آموزان دانشی را ذخیره میکنند که در واقعیت امر بر آنها ستم میکند- آنها را چیزهای قابل پذیرشی میسازد، همانگونه که هستند. بخشی از تدریس به روش بانکداری برای مخفی نمودن حقایق مشخصی است که میتواند تمام وجود ما را روشن سازد. بنابراین، آنها خودآگاهی انتقادی را که میتواند دانش آموزان را قادر سازد تا در امورات زندگی خود مداخله کنند، تقویت نمیکند. آموزش و پرورش بانکداری تفکر انتقادی مورد نیاز برای چالش کشیدن ستمگرانشان را ترویج نمیکند. فریره یک مدل آموزشی پیشنهاد میکند که میتواند جایگزین فرهنگ سکوت و آموزش به شیوه و بر مبنای دیالوگ است که آنها را در یک گفت و گوی متقابل درگیر میکند. در این شیوه آموزشی جدید، دانش آموزان و معلمان هر دو به طور همزمان هم معلم و هم یادگیرنده هستند، در این حالت همه سوژهها مبادله کننده و بازتولید کننده دانش هستند. در یک گفت و گو، یک سوال یا مفهوم میتواند از طرف معلم مطرح شود، که به نوبه خود با سوال یا ایده دیگری پاسخ داده خواهد شد. از این سنتزی حاصل خواهد شد که خود یک سوال یا تز جدید مطرح خواهد کرد. هم معلمان و هم دانش آموزان یاد میگیرند و به همدیگر نیز یاد میدهند و نیز به طور انتقادی یک شیوه جدید از تفکر را مییابند. بنابراین در فرآیند گفت و گو چشم انداز و نگاه تازهای از رهگذر تبادل آراء به وجود میآید، که به معلم و دانش آموز کمک میکند تا قلمرو کنشهایشان را گسترش دهند و خودشان را برای رفتارهای تازهای که تحول آفرین است آماده سازند. نتیجه و برآیند ممکن چنین روشی، تغییر موضع یا نگرش است که در اثر شناخت خود، شناخت دیگری و توجه به کیفیات درونی به بصیرت و بازبینی در تربیت منجر میشود. البته باید گفت دیالوگ اصول و قواعد خاص خود را دارد و تا زمانی منش دیالوگ را در زندگی تمرین نکنیم و بکار نگیریم و بازنگری در گفت و گوهای خود نداشته باشیم و سپس به دیگران ارائه ندهیم، دیالوگ واقعی شکل نخواهد گرفت و همچنان دیالوگ گمشده خانواده و مدارس خواهد بود. در آخر می توان گفت نظام آموزشی برای تغییر ذهنیت و نگرش در زمینه فرهنگ سکوت و بانکداری تعلیم و تربیت خود و رفتن به سوی فرهنگ دیالوگ، باید نسبت به توانمندسازی نیروی انسانی خود یعنی معلمان و مدیران در زمینه دیالوگ اهتمام ویژه ورزد و از طریق انجمنهای اولیا و مربیان، والدین را نسبت به اهمیت و رعایت اصول دیالوگ آگاه سازد و آموزش و تمرین اصول دیالوگ را در دستور کار خود قرار دهد. در غیر اینصورت، صحبت از دیالوگ مانند سایر موارد، در چهار دیواری سمینارها، جلسات، سخنرانیها، کنفرانسها، همایشها و کلاسهای درس همچنان محبوس و راه به جای نخواهد برد.
ارسال دیدگاه