فعال رسانه ای لرستان عنوان کرد:

اینجا لرستان است، ما چقدر خوش بختیم

با صدای شاگرد اتوبوس پلدختر به اصفهان از خواب پریدم، به ترمینال کاوه رسیده بودیم، هاج و واج خودم را نگاهی کردم و نگاهی به اطراف، تشنه ام شده بود گفتم آبی بخورم، چه آب گوارایی داشت دلم خنک شد و خواب از سرم پرید، آبش مزه آب لرستان رو می داد....

حسام شفیعی، فعال رسانه ای لرستان در یادداشتی که برای روشنا نیوز ارسال کرده است، عنوان کرد: غروب هنگام از سرزمین مادری ام شهرستان پلدختر، صنعتی ترین شهر لرستان، سرزمین نفت و گاز با کارخانجات متعدد و کم ترین رقم بیکاری به راه افتادم و از دروازه ورودی آن که در خود بلندترین پل معلق خاورمیانه را جا داده بود (همان پلی که بجای پل دره خزینه بعنوان بلندترین پل معلق خاورمیانه) عبور کردم و با گذر از معمولان که به تازگی با شهرستان شدن صاحب فرمانداری و تشکیلات عظیمی شده بود یک لحظه نگاهم به کوهدشت و رومشکان افتاد، به کارخانه ذوب آهن و فولاد رومشکان که چون نگینی زیبا در کنار سد گاهشمار (معشوره) با فراوانی انواع محصولات کشاورزی و دامداری دل هر بیننده ای را مجذوب خود می کرد.

هوا رو به تاریکی می رفت که به نزدیکی مرکز استان لرستان رسیدم، ناخودآگاه دلم هوای پرواز در فرودگاه بین المللی خرم آباد با آن همه هواپیماهای غول پیکر که به سراسر کشور و حتی خارج از کشور پرواز را داشت، کرده بود ولی من  بلیط قطار خرم آباد به دورود که تاسیسات ریلی آن بعد از گذشت از پلدختر به خرم آباد می رسید را گرفته بودم، پتروشیمی عظیم لرستان در کنار فرودگاه، مرا یاد شهرستان چگنی که تازگی ها بعنوان قطب تولید سنگ و مواد معدنی در کشور آوازه ای جهانی یافته بود، انداخت بهرحال هر چه باشه همسرم از اهالی چگنی بود و ناخودآگاه بر خود بالیدم.

شب از نیمه گذشته بود فلک و الافلاک که اکنون از معبر گردشگری به مقصد گردشگری ایران و جهان تبدیل شده بود دلم را ربود و خرم و آباد چند ساعتی را در لابی هتل صخره ای که الان برای خودش در کشور بَکی شده بود گذراندم، شبکه افلاک با لوگوی جدیدش این بار میهمان الشتری ها و نورآبادی ها شده بود، دیدن مزرعه پرورش گاو چند هزار راسی و کشاورزی مدرن در کنار سدهای تاج امیر و فیروزآباد الشتر، ایجاد صنایع غذایی و تبدیلی متعدد مرا به فکر سرمایه گذاری در این مناطق انداخت و باور کردم این بار لرستان بهشت سرمایه گذاران شده است.

بایست می رفتم و به قطار ساعت ۶ عصر می رسیدم، بعد از گذر از شهر دورود پایتخت طبیعت ایران از هوای آلوده آن که توسط صنایع سیمان و انواع کارخانه های سنگ بری و … ایجاد شده بود، خبری نبود که احتمال دادم از تجربیات فیلتراسیون کارخانه تولید کاغذ از سنگ شهرستان الیگودرز و ذوب آهن ازنا استفاده کرده اند، دوست بروجردی کنار کوپه ام نگاهی به من انداخت و گفت: کاش می رفتیم بروجرد یه بستنی سنتی می زدیم و با پرواز فرودگاه بین المللی بروجرد به اصفهان می رفتیم.

با صدای شاگرد اتوبوس پلدختر به اصفهان از خواب پریدم، به ترمینال کاوه رسیده بودیم، هاج و واج خودم را نگاهی کردم و نگاهی به اطراف، تشنه ام شده بود گفتم آبی بخورم، چه آب گوارایی داشت دلم خنک شد و خواب از سرم پرید، آبش مزه آب لرستان رو می داد….