ایفای نقش و بی سامانی آموزشی و اثرات متقابل آن/ دکتر ولی بهرامی
به گزارش گفتار ما، تعارضها در بنیاد جامعه و یا دگرگونیهای عمده اجتماعی بازتاب خود را به طور مشخص در دگرگونی نقشهای اجتماعی مییابند، میتوان نتیجه واقعیت پیچیده جامعه و حتی پدیدههای کلان اجتماعی را از طریق مفهوم ” نقش اجتماعی” درک و تببین کرد. نقشهای اجتماعی فرد را با جامعه و همچنین فرد را […]
به گزارش گفتار ما، تعارضها در بنیاد جامعه و یا دگرگونیهای عمده اجتماعی بازتاب خود را به طور مشخص در دگرگونی نقشهای اجتماعی مییابند، میتوان نتیجه واقعیت پیچیده جامعه و حتی پدیدههای کلان اجتماعی را از طریق مفهوم ” نقش اجتماعی” درک و تببین کرد. نقشهای اجتماعی فرد را با جامعه و همچنین فرد را با دنیای قانون و اخلاق مرتبط میسازد (دارندورف،۱۹۷۴:۶۱). نقش آن بخش سازمان یافته از جهت گیری فاعل اجتماعی نسبت به دیگری است که در آن نحوه شرکت وی را در یک فرآیند دوطرفه تعیین و تعریف میکند و شامل مجموعهای از انتظارات مکمل است که در ارتباط با کنش فرد و کنش دیگرانی است که وی با آنها در تعامل قرار میگیرد. اهمیت نظریه نقش این است که به کسی هویت میبخشد و این هویت را نگه میدارد و یا آن را دگرگون میسازد (برگر،۱۹۳۹). مقوله نقش برای توضیح و توصیف واقعیت اجتماعی اهمیت محوری دارد. یکی از واقعیتهای اجتماعی موجود که در نظام آموزشی ما مشاهده میشود واقعیتهای آموزشی و ارتباط آن با مفهوم نقش است. در هر نقش متقابل مجموعهای از انتظارات رفتاری داریم که توجه نکردن و عمل نکردن به آن موجب آشفتگی و آنارشیسم و بیسامانی آموزشی و اجتماعی خواهد شد.جامعه شناسان شدیداً نگران بیسازمانی و بیسامانی جوامع جدید هستند و معتقدند که بهزیستی و رفاه افراد جامعه به بقای نهادهای اجتماعی منسجم مانند نهاد آموزش و پرورش وابسته است. اگر نظام آموزشی را به عنوان عامل ایجادکننده انسجام و همبستگی در ساختار جامعه، وسیله تغییر و پیشرفت جامعه، عامل نظم اجتماعی و ایجادکننده وفاق اخلاقی بدانیم در این صورت چگونه میتوان شاهد تحقق اهداف بالا در صورت نداشتن نظام آموزشی سامان مند و منسجم باشیم؟ چه عوامل و واقعیتهای آموزشی را میتوان در این بیسامانی آموزشی دخیل دانست؟ این بیسامانی چه اثراتی بر کنش گران آموزشی و نظام آموزشی و نهاد خانواده و جامعه خواهد داشت؟ در این گفتار سعی کردهایم به دلایل و عوامل بی سامانی آموزشی از طریق رویکرد نقش و اثرات منتجه آن بر اساس کنش متقابل بر نظام آموزشی و نهاد خانواده بپردازیم.
در نظام آموزشی همراه با وضعیتها به هر فرد نقشهای متعددی تعلق میگیرد که هر کدام از آنها بر حسب امکان مجموعهای از ” قطاعهای نقشی” را در بر میگیرد. اگر در حوزه آموزش بازیگر نقش اجتماعی را معلم در نظر بگیریم در این صورت ما روابط متقابلی بین ” معلم- دانشآموز”، ” معلم – والدین”، ” معلم – نهاد آموزش” را مشاهده خواهیم کرد که از هر نقشی متقابل مجموعهای از انتظارات رفتاری داریم که توجه نکردن و درست بازی نکردن این نقشها موجب آنارشیسم و بیسامانی آموزشی و اجتماعی خواهد شد.
مشاهدات نشان میدهد در بعضی از اجزای نظام آموزشی نقشهای به آموزگار یا مدیر و یا… محول میشود که نمیتوانند انتظارات نقشی نهاد آموزش و خانواده و جامعه را برآورده سازند. یکی از دلایل آن مربوط به بازیگران نقش آموزشی و دیگری مربوط به تضمین اعتبار نقشهای آموزشی و ارتباط آن با نهادهای مراقبتکننده و ضمانتهای اجرایی این نقشهاست. بازیگران نقشهای آموزشی و نهادهای که ضمانت اجرایی این نقشها را بر عهده دارند نتوانستهاند وظایف خود را به خوبی ایفا کنند. به عنوان مثال معلمانی دیده میشود که معلمی را برحسب هزینه – فایده نسبت به شغلهای دیگر که سود اقتصادی بیشتری دارند در نظر میگیرد و ترجیح میدهد بیشتر به دنبال منفعت طلبی و سود شخصی خود باشد بنابراین کمتر در مدرسه حضور مییابند و اگر در کلاس درس حضور مییابند ما شاهد دل زدگی از نقش و “فاصلهگیری از نقش”آنان هستیم. یا معلمی دیده میشود که بین نقشهای مختلف خود دچار تضاد نقشی میشود و نمیتواند بین نقشهای مختلف خود ( کار آموزشی و کلریدی، رانندگی، …)در موقعیتهای مختلف درست ایفای نقش کند.
به نظر میرسد نهاد آموزش خود بیتقصیر نیست، گاهاً دیده میشود نهاد آموزش به “گزینش خود “عمل میکند یعنی مدیران آموزشی کسانی را بر میگزینند که برای آنها کارکرد دارند و کسانی که به درد آنها نمیخورند را کنار میگذارند و برای ماندگاری خود، مدیران و معاونین دلخواه خود را میسازند. این مدیران معمولاً بله قربانگو و مریدان خوبی برای رسیدن به اهداف سیاسی و حزبی هستند که به دلیل نداشتن تخصص و شایستگی نمیتوانند نقش و انتظارات نقشی و اهداف آموزشی مورد نظر را برآورده سازند. ازآنجا که خانوادههای دانشآموزان آگاهی کافی آموزشی را ندارند یا به خاطر مشکلات و مشغلههای زندگی کمتر در مدرسه و امور مدرسه مشارکت میکنند نظارت و کنترل غیر رسمی آنان کمتر شده و همچنین نهادهای نظارتکننده رسمی و قانونی هم نتوانسته به درستی وظایف خود را انجام دهند. اکثر این مدیران و معلمان کنشها و نقشهای خود را بدون اینکه در عمل انجام دهند و یا نقشی را بازی کنند آنان را در نوشتهها و صورتجلسههای صوری میآورند که فقط برای رفع تکلیف و پاسخگویی به بخشنامههای اداری و بازرسانی که گاهاً بازدید میکنند مینویسند. میانساخت نظام کنش متقابل آموزش و انتظارات، احساسات و کنشهای کارگزاران اجتماعی رابطه وجود دارد که اثرات منتجه حاصل از این نظام وابستگی متقابل اثرات اجتماعی مهمیدارد که در اینجا به چند مورد آن اشاره کردهایم؛ اثرات آن در کنش گران آموزشی (معلمان) سبب مهاجرت و انتقال معلمان با تجربه و متعهد به مدارس بهتر و در نتیجه زوال و انحطاط این مدارس به دلیل مهاجرت و نبود این معلمان میشود که این خود سبب دافعه این مدارس برای جذب معلمان بهتر در سالهای بعدی هست. علاوه بر این دانشآموزانی بدون مسئولیت پذیری، بدون سختکوشی به دنبال گرفتن مدارج تحصیلیاند که اکثر بی دلیل ضعف و نداشتن بنیه علمی نمیتوانند حتی دیپلم خود را بگیرند و اگر هم موفق به ورود به دانشگاه میشوند وارد دانشگاههای میشوند که سطح علمی پایینی دارند که در نهایت مدارک تحصیلی ناکارآمدی کسب میکنند که به دلیل نداشتن مهارت کافی و سواد لازم اکثراً بیکار می شوند، از طرفی نهاد خانواده احتمالاً به دلیل مشکلات و آسیبهای اجتماعی از قبیل اعتیاد، بزهکاری و خودکشی و… که این افراد نسبت به همسالان خود احتمالاً در آینده با آن مواجه خواهند شد متأثر خواهد شد.
بازیگران نقش نظام آموزش نمیتوانند انتظارات نقشی را برآورده سازند و نظام آموزشی از این واقعیت رنج میبرد و میخواهد با سند و بخشنامه و تغییر دادنهای فرم ارزشیابی تعهد ایجاد کند اما در عمل اتفاق خاصی نمیافتد. بلکه نظام آموزشی اگر میخواهد به اهداف خود برسد نیازمند اخلاق حرفهای است که از طریق نهاد اکادمیک محقق میشود. در صورت اخلاق حرفهای کار نابهجا، هزینه زیاد و دلزدگی نقشی بازیگران آموزشی کمتر اتفاق میافتد؛ یعنی تا زمانی که دانشگاهها و به خصوص مراکز تربیت معلم گزینش و تربیت مناسب کنش گران آموزشی در جهت اخلاق حرفهای را نداشته باشند، نه کنش آموزشی و نه سامان آموزشی کارا را نخواهیم داشت. آن وقت صورتهای نابهنجاری هم وجود دارد برای کسانی که نمیخواهند خودشان را تطبیق بدهند در این صورت نظارت و نظام کنترلی رسمی و قانونی میتواند ضمانت اجرایی را به وجود آورند. همچنین مشارکت و حضور خانوادهها در امور تحصیلی فرزندان شان و به تبع نظارت و کنترل غیررسمی در این سامان آموزشی تأثیر گذار است. نهادهای آموزشی میتواند به کمک نهاد خانواده تأثیر بسزایی در سامانمندی آموزشی و ایفای نقشهای مرتبط داشته باشد.
- دکتری بررسی مسائل اجتماعی ایران
ارسال دیدگاه