آیا برای «اصالت» باید کوشید؟
دکتر ابراهیم خدایی، جامعه شناس لرستانی طی یادداشتی که برای گفتار ما ۲۴ ارسال نموده اند، گفت: اصالت به چه معناست؟ اصیل کیست؟ وقتی گفته می شود از «اسب» بیفتی اما از «اصل» نیفتی، به چه معناست؟ آیا ما لرها قومی اصیل هستیم؟ آیا اصالت یک فضیلت است؟ آیا باید به دنبال اصالت بود و برای اصیل بودن تلاش کرد؟ آیا اصالت لُری هدف ارزشمندی برای فعالیت قومی است؟ در بطن فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هر قومی، مجموعه ی این پرسش ها همواره به اشکال گوناگون قابل طرح هستند زیرا به نظر می رسد آرمان و فضیلت غالب بسیاری از جنبش های قومی مفهوم «اصالت» است، مفهومی که با وجود کاربری بسیار آن در متون قومی درباره ماهیت آن چندان اندیشه نشده است.
فعالان قومی (قوم گرایان؛ کسانی که فاکتور قومیت را یک عامل مهم در فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی خویش می دانند) معمولا به دنبال اصالت، پاسبانی و رونق هویت اصیل خویش هستند، فعالان لُر نیز چه در کسوت پژوهشگران و لرستان شناسان و چه در کسوت سیاست ورزان، ژورنالیست ها، شاعران یا هر صنف اجتماعی- سیاسی- هنری دیگری نسبت به اصالت لُری و مرز آن با غیر لُری تا حدّی حساس هستند.
در پاسخ به پرسش از ماهیت «اصالت»، به طور کلّی می توان سه برداشت متفاوت از اصطلاح اصالت، در حوزه قومیت، داشت؛ اصالت به معنای «خلوص»، در مقابل «اختلاط»، اصالت به معنای «قدمت»، در مقابل «نوپدید بودن»، اصالت به معنی «محوریت» و در مقابل «حاشیه نشینی».
الف) رویکرد خلوص و عدم امتزاج (اصیل یعنی «خالص»، در مقابل مخلوط و مخدوش)
جانورشناسان خیلی با احتیاط از اصیل بودن یا نبودن جانوران صحبت می کنند (این احتیاط به خاطر نظریه تکامل است)، مثلا زیاد شنیده ایم که فلان اسب از نژاد اصیل عرب یا ترکمن است، در این موارد منظور این است که اسب مورد نظر تمام اجدادش از همان نژاد خاص اسب است و ژن دیگری در آن نیست. این معنا احتمالا رایج ترین و دم دستی ترین برداشت از اصالت است، اصیل در این معنا کسی است که از یک تبار، نژاد و فرهنگ خالص باشد، بسیاری از شعارها و باورهای میهن پرستانه و نژادپرستانه چنین برداشتی از واژه اصالت دارند. مثلا درباره لرها به گونه ای صحبت می کنند که گویا با مردمی منزوی، ایزوله از مردم اقوام و نژادهای دیگر، محصور در کوهساران سر به فلک کشیده نژاد و فرهنگی به ارث بُرده از هزاره های تاریخ، بدون اختلاط یا با اختلاطی ناچیز از سایر مردم جهان هستند. اندکی تأمّل درباره دو مسأاله «چرخش ژن ها» و مخصوصا «چرخش فرهنگ ها» تزلزل و ضعف این برداشت از «اصالت» را نشان می دهد.
در این اصطلاحات «اصیل، بکر و دست نخورده» نوعی تلقی بدوی انگارانه وجود دارد که به هیچ عنوان صحیح نیست. مناطق لرنشین هیچگاه جزیره ای دور افتاده نبوده است که بتواند همچون رحمی پاک و مقدس ژن باستانی آریایی، ایلامی یا غیر آن را حمل کند! لقب لرستان در دنیای باستان شناسی «سرزمین پل های باستانی» است، پل نمادی از رفت و آمد است، پل های باستانی تنومندی که در لرستان وجود دارد یادگارانی از این واقعیت هستند که این دیار همیشه دروازه اقوام و فرهنگ های گوناگون بوده است.
می توان واقع گرایانه تر به منابع تاریخی و فرهنگی رجوع کرد و دید که چگونه مدام از مهاجرت طوایف و قبائل مختلف به لُرستان سخن می گویند، در روایت های کتبی و شفاهی گوناگون اغلب طوایف لُر از حجاز، سوریه، ترکیه، کردستان و… به این منطقه مهاجرت کرده اند. امروزه بخش بزرگی از اصیل ترین (!) لُرها «سادات» هستند. بسیاری از اسامی فامیل ها و تیره ها و طوایف ما با ایلات تُرک، کُرد و عرب و… مشترک است، ضمن این که خود این واژگان ترک، عرب و کرد و امثال آن به کرّات در اسامی تیره ها و نامجاهای لُرستانات وجود دارند که بازهم می تواند نشان از اختلاط لرها با این اقوام باشد.
غیر از کُردها و فارس ها، عرب ها و تُرک ها نیز چه در غالب کشورگشایی (مثل ورود اسلام و هجوم تیمور و مغول و عثمانی) و چه در غالب مهاجرت طوایف و دسته جات، چه در غالب فاتح و چه در غالب پناهنده به لرستانات می آمده اند، تأثیرگزار می شده اند یا حتی سکونت می گزیده اند. مردم ما به خود «ایل» می گویند که واژه ای تُرکی است، «عشایر» می گویند که واژه ای «عربی» است!
بحثی که درباره مهاجرت پیش کشیدیم از «گردش ژن ها» صحبت می کند، این نوع اختلاط قومی ساده تر و قابل فهم تر است، اما زمانی که از هویت و قومیت بشر صحبت می کنیم با «انسان» سر و کار داریم، بُعدی از انسان که اینجا از آن صحبت می شود، «بُعد فرهنگی» آن است. در شرایطی که از بعد ژنتیک دشوار است از اصیل بودن لرها سخن بگوئیم چگونه می توانیم از بُعد فرهنگ (زبان، باور، دین، آداب و رسوم و غیره) با آن همه پیچیدگی و سیالیت چنین ادعایی بکنیم؟
مشخص نیست که اگر بتوانیم با ماشین زمان به اعماق تاریخ نفوذ کنیم ردّی از زبان، آداب و رسوم، باورها، حرکات موزون، لباس و دیگر کاراکترهای فرهنگی کاملا اصیل لُری در هیچ کجای تاریخ بیابیم، اگر هم بتوانیم با اختراع چنان ماشینی در آیند مثلا اثبات کنیم زبان لری ۱۰ هزار سال پیش توسط یک نفر به نام لُر بدون دخالت هیچ غریبه ای شکل گرفته است احتمال زیاد لُرهای امروزی قادر به فهم و کاربرد آن نخواهند بود، آن زبان (به فرض محال که در تاریخ دور وجود داشته باشد) متعلق به همان بستر زمانی و اجتماعی خاصّ خودش است، تنها به شرطی می توان از آن استفاده کرد که لرها را هم به همان زمان بپرسیم و آن بستر تاریخی و اجتماعی را ایجاد کنیم.
چنین روایت موهوم و مغلوطی از «اصالت» آن قدر سست و بی پایه است که نمی توان آن را به مثابه یک «فضیلت» و «آرمان» مبنای تلاش و تکاپوی قوم گرایانه قرار داد. به نظر بنده اگر اصالت گرایی به معنای چنین برداشتی از اصالت شکل بگیرد نه فقط از نظر صحّت علمی و امکان عملی «خطا» و «لغو» است بلکه از نظر اخلاقی نیز کوششی شایان ستایش قلمداد نمی شود. جنبش هایی که چنین برداشتی از اصالت داشته باشند امتداد اندیشه های نژادپرستانه هستند.
ب) رویکرد قدمت (اصیل یعنی «کُهَن»، در مقابل نوپدید و جدید)
یکی دیگر از کاربُردهای واژه «اصالت»، عدم تأثیرپذیری گسترده از تغییرات مدرن و رویکردهای شهرنشینی معاصر است؛ مثلا این که بخشی از مردم (مثلا بخشی از عشایر) در دوران معاصر کمتر به شهرنشینی و مظاهر تمدن غربی روی آورده اند، البته این بدان معنی نیست که این مردم در تاریخ خود هم تغییری شاهد نبوده اند و با اقوام و ملت های مختلف تبادل نداشته باشند.
این معنای اصالت ارتباط روشنی با قرار نگرفتن تحت تأثیر جهانی شدن و ارتباطات مدرن امروزی است که با سرعتی سرسام آور و حجمی غول آسا محصولات مادّی و معنوی فرهنگ بشر را در میان اقوام، ملت ها و قارّه ها به چرخش درآورده است. اینجا اصیل بودن یک لر بدین معناست که فرد مورد نظر از نظر زبانی، اخلاقی، آداب و رسوم، لباس پوشیدن یا دیگر کنش ها و عوامل فرهنگی کمتر شاهد دگرگونی و مخصوصا أخذ از زبان، اخلاق، آداب و رسوم، البسه و امثال آن از دیگر اقوام و فرهنگ های دوردست تر بوده است.
درباره این که آیا چنین برداشتی از اصالت و اصیل بودن یک «فضیلت» است یا «عقب ماندگی»، تفاوت نظر زیادی وجود دارد. کسانی که فرایند مدرینته را دستاورد شایان ستایش تاریخ بشر می دانند مردم و اقوامی را که دیرتر به این فرایند بپیوندند تحقیر می کنند و اصالت گرایی ایشان را مساوی با تحجّر و واپس گرایی ارزیابی می کنند، برعکس کسانی که به آسیب شناسی کلّیت با بخشی از فرایند مدرنیته می پردازند موضع متعادل تری دارند، مثلا این ها روند شهرنشینی یا صنعتی شدن بشر را تهدیدی برای محیط زیست می دانند یا از برخی اصول اخلاقی مدرنیته، مثل فردگرایی، انتقاد می کنند. همچنین برخی از گرایش ها و رشته های علمی از تخریب این اصالت ها به مثابه از دست رفتن گنجینه های ارزشمند فرهنگ و تاریخ بشر می نگرند و دوست دارند همان طور که بخشی از میراث های بشری موزه ها نگهداری می شوند، برخی اقوام نیز این میراث ها و اصالت ها را تماما یا تا حدّی حفظ کنند.
شاید بتوان گفت این برداشت از اصالت در امتداد همان برداشت قبلی (اصالت به معنای «خلوص») است و در واقع نسخه تعدیل شده و منطقی شده همان است.
ج) رویکرد محوریت (اصیل یعنی «اصلی» در مقابل فرعی و مقلّد و حاشیه نشین)
در حالی که دو معنای پیش گفته برای «اصالت» در همبستگی و پیوستگی با همدیگر هستند، معنی سوم برداشتی کاملا متفاوت از مسأله را پیش می کشد، در این برداشت جدید، منظور از «اصل»، نسخه ای صحیح، کُهن و موجود در تاریخ یک جامعه نیست
که «غیر اصل» تحریف شده یا بدلی و جعلی شده آن باشد. «اصل» در این جا مخالف «فرع» است و «اصیل» کسی است که وابسته و حاشیه نشین دیگری نیست. قوم اصیل قومی است که ضمن داشتن میراث فرهنگی، راهکار استفاده و بازتولید آن را استادانه آموخته باشد
فرهنگ و هویت قومی در این رویکرد «ایستا» نیست، محصولی نیست که به صورت بسته بندی از اعماق تاریخ به دست نسل جدید رسیده باشد بلکه «پویا»ست، نه میراث فرهنگی بلکه فرایند بازتولید فرهنگ است و توسط خود ما، در تداوم فرهنگ و زندگی گذشتگان مان و در تعامل با مردم جوامع دیگر ایجاد می شود و اگر این «ایجاد» صورت نگیرد اصالتی وجود ندارد.
از این رویکرد می توان مردم و جوامع گوناگون را بر اساس رکود یا تأثیرگذاری آن ها بر جریانات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و امثال آن رتبه بندی کرد، هر قومی که بتواند رنگ مورد نظر خود را بیشتر تولید کند و بیشتر بر دیوار دنیا بپاشد اصل است و دیگران تماشاچی، حاشیه نشین و مصرف کننده تولیدات و تصمیمات فرهنگی وی هستند.
به عنوان مثال برخی اقوام تولید کننده «موسیقی» هستند، آن ها سررشته این تولید را در یدّ کنترل خود دارند و سبک و سیاق خود را بدان تحمیل می کنند، دیگران این محصولات فرهنگی را مصرف می کنند، البته هیچ جامعه ای کاملا تولید کننده و یا تماما مصرف کننده نیست، اما جامعه ای اصالت بیشتری دارد که بیشتر روی پای خود باشد و کمتر چشم به دیگری دوخته باشد.
بدین ترتیب یک لُر اصیل کسی است که عملا به عنوان یک لُر زندگی می کند، خودش و فرهنگ و جامعه ای که در آن زندگی می کند برایش محوریت دارد، کمتر تحت تأثیر جریانات «دیگری» است و البته این به معنای عدم تعامل و تبادل با دیگری نیست بلکه به معنای عدم تأثیرپذیری یک طرفه است، محوریت و اصالت هیچ منافاتی با «داد و ستد» به عنوان یک تعامل و تبادل دوجانبه ندارد.
لُر غیر اصیل کسی است که گرفتار خودباختگی و از خودبیگانگی است، او مصرف
کننده فرهنگ و هویت دیگران است، در ازای «ستد» و تأثیرپذیری از دیگران «داد» و تأثیرگذاری ندارد. حتی اگر او بتواند از این داد و ستد کناره گیری کند (فرض محال) نمی تواند ادعا کند مثل اجداد خود «اصیل» مانده است، زیرا اجدادش از این داد و ستد روی بر نمی گرداندند و نژاد پرست نبودند، اگر او از این سنّت کُهن داد و ستد و تبادل فرهنگی روی برگرداند در واقع از «اصالت» و سنّت خودش روی برگردانده است.
به نظر نگارنده این مفهوم از اصالت است که می تواند «فضیلت» قلمداد شود، این نوع اصالت گرایی نه تنها به «نژادپرستی» (آسیبی که در کمین رویکرد خلوص گراست) یا «تحجُر» (آسیبی که در کمین رویکرد قدمت گراست) ختم نمی شود بلکه برعکس زمینه تعامل و تبادل فکری و فرهنگی بیشتر و عادلانه تر میان قومیت ها و جوامع را ایجاد می کند. آن چه از گذشتگان برای ما باقیست در هر سه رویکرد اهمیت دارد، اما در دو رویکرد اول با آن بیشتر به مثابه «میراث فرهنگی» برخورد می شود و جهت گیری تاریخی آن ها و بیشتر افق دید آن ها به سوی گذشته است، اما در رویکرد سوم این میراث گذشتگان دست مایه تولید «سرمایه اجتماعی» برای ساختن آینده است، اصحاب رویکرد نخست عاشق علم باستان شناسی هستند و آرزو دارند بتوانند روزی با کشفیات باستان شناختی تمام مدعیات خود را در باب خلوص نژادی یا فرهنگی خویش اثبات کنند، اصحاب
رویکرد دوم نیز به تاریخ، مردم شناسی و زبان شناسی علاقه بیشتری دارند،
در حالی که دانش مورد علاقه رویکرد سوم علومی مثل جامعه شناسی، علوم سیاسی و اقتصادی است. لازم به توضیح است این به معنای انتقاد از ماهیت این علوم نیست، هر یک از این علوم می توانند دست مایه ارائه خدماتی برای هر یک از رویکردهای سه گانه باشند، جامعه شناسی هم می تواند در خدمت نژادپرستی درآید و برعکس، باستان شناسی نیز کمک بسیار زیادی به محوریت و خودباوری می کند، برای مثال یافته های باستان شناسی مثلا از لرستان می تواند بعنوان برند درهنرهای تجسمی لری درضمن شکوفا کردن اقتصاد استان وایجاد شغل ابزاری برای معرفی بخشی از فرهنگ مردمان لر برای سایر ملل باشد.
نتیجه گیری: اکنون پاسخ دو پرسشی که در تیتر مطلب آمده است، در دو پاراگراف جداگانه تقدیم می شود؛ فرهنگ مردم «لُر» همان قدر اصیل است که قدرت تعیین وضعیت فرهنگی و اجتماعی مردمش را دارد، اگر لرها مردمی هستند که فقط مصرف کننده محصولات فرهنگی دیگران هستند «اصالت» ایشان محل تردید است، اما اگر تولید و تکاپوی فرهنگ بومی ایشان به اندازه کافیست و در معادلات و تعاملات ملّی و جهانی نقش فعال دارند «اصالت» ایشان بیشتر است. «اصالت لُری» بدین معنا منحصر به حفظ واژگان کهن نیست، بلکه بدین معناست که مثلا زبان های لکی، مینجایی و بختیاری بالنده، سرزنده، به روز و مولّد باشند. اگر «اصالت» به معنای عدم تعامل، با دیگر فرهنگ ها یا عدم نوآوری و یا بیگانگی با مدرنیته باشد، در فضیلت بودن آن باید تردید کرد و کوشش در مسیر آن را نمی توان ستود. اما اگر اصالت به معنی از خودبیگانه نبودن، خودباخته نبودن، خالی نبودن دست ها در تبادلات فرهنگی و داشتن تولید فرهنگی بومی باشد، این اصالت فضیلتی ستودنی است و باید برای آن کوشید.
فره مترسم ژی روزگاره / ژی فتنه لئیم شوم بدکاره
نوا بدبختی لیم بدو آگر / سختم باد برو بادر و بادر
کوتاه بو ژ روی زمین خاک پام/ کس نای تا تویلی بنیشو ار جام// سید نوشاد ابوالوفایی
* نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی و عضو شواری نویسندگان گفتار ما
ارسال دیدگاه